#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_78
ارین :هیچی نگو روانی شد ..الان نوبت منه سیا تخمه هارو اورد گذاشتم جلوی بچه ها داشتیم حرف میزدیم وتخمه میخوردیم ک صدای اژیر پلیس اومد رنگ از رخ سیا و کیس بوکس پرید ..
روب اونها گفتم :بدویین جیم شین ..
صدای امیرعلی ام رومخ بود حالا فک میکنه اینجا چ خبررهه ..
روب ارین گفتم :قربون دستت کاکو برو در و باز کن . ...رو مخه این صداهه ..
#75
الهام*****
امیرعلی روب من گفت :خوبی الهام اذیتت نکردن ک ..
ی هان از اینک امیرنگرانمه ...ی حسی تووجودم پیچید..نمیدونم چی هس ...بیخیالش ...
+خوبم عامو بیا اینهارو جمع کن از تو اب ..
خلاصه همه رو دستگیر کردن و فقط من و الهه و شروین و ارین احمدو شایان موندیم با ماکان وامیرعلی ...
تازه ماشین پلیس اونها رو برد ک صدای لاستیک های ی ماشینی اومد
#76
الهه ****
وقتی ماشین وایستاد دلم هری ریخت اولین قطره اشکم ریخت رو صورتم ...تازه فهمیدم چقد دلتنگشوونم ..الهامم حال منو داشت ..وقتی بابا ومامان از ماشین پیاده شدن ..پرواز کردیم سمتشون خودما انداختم تو اغوش گرم مامانیم ..
هق زدم وگفتم :مامانیم دلم تنگ شده بود برات ..
مامانمم گریه کرد وگفت :نمیدونید این دو هفته رو چی کشیدم ..مرگ وتوتک تک سلول هام حس کردم ..
هق زدم :مامانیم من و میبخشی ..
مامان :قربونتون برم من ..چرا ببخشمتون ..
romangram.com | @romangram_com