#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_77
+وهیییی نجات پیداکردیم ...اخ ژووون ..
ددی قلابی :دختره چش سفید تو ب پلیسها خبر دادی ؟؟؟
واه من؟؟؟
+من ب گور توخندیده باشم اگه ب پلیس خبرداده باشم ...
ارسام :لعنتییییییی کاش اصلا نقشه دزدین اینارو نمیکشیدیم ..
شایان :اقایون ادم ربا ..دارم براتون ورفت سمت پلیسها ک کیسه بوکس وسیاوان گرفتن ..
اوله له ..امیرعلی ببین ..نمیدونم وقتی امیرودیدم ی چیزی تو قلبم صدا داد (یعنی چی؟؟+بخدا اگه بدونم مهساگلی =باوش)
ی هان حس کردم افتادم ب پشت سر تو استخر
+هیی الارم چ مرگته خییس شدم ..
ارسام :من و لو دادی چیزی نیس ..
امیرعلی باسرعت خودشا نزدیک استخر رسوند وگفت :ب الهام کاری نداشته باش ..
واه مگ میتونه کاری باهام داشته باشه ..
ارنجما کوبیدم تو دهن ارسام ..
دستاش شل شد منم از فرصت استفاده کردم جیم شدم و خودما از اب کشیدم بیرون ..
#74
الهه *****
داشتم با احمداینا گپ میزدم ..وسط چمن هام نشسته بودیم ب سیا وان گفتم از تو اشپزخونه برام تخمه بیاره اونم رفت ..
خوو اق احمد این بود قصه عاشقی تو..
احمد:چی بگم الهه .
romangram.com | @romangram_com