#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_7
پدرام هم رفت دست وصورتشابشوره منم رفتم غذاهارو میزچیدم
پارت دوازدهمم😇
الهام
با الهه رفتیم تو اتاق مشترکمون ک لباسمونا عوض کنیم کوله ام انداختم پایین تخت و مقنعه و مانتوم کندم انداختم پایین الهه ام داش سرشا ماساژمیداد..منم کلیپس انداختم رو عسلی کنارتخت و خودما انداختم رو تخت
الهام:واای خسته شدم
الهه :خخخخخخ
الهام :الی خیلی خوش گذشت امروز
الهه :اهووم
الهام :بریم لباس بپوشیم بریم ناهار ک لوز معده ام معده اما خورد..
الهه: منم گشنه امه بدو بریم لباس عوض کنیم
ازتو کمد تاپ وشلوارک برداشتم وبا شلوار جین ام عوض اش کردم الهه ام همینکارو میکرد
موهامم دم اسبی بستم
پارت دوازدهم
جلوی اینه میز ارایشم وایستاده بود ک ی ذفعه رفتم تو نخ خودم
من و الهه ک دوقلوییم صورتهای جفتمون گرده وچشام خیلی بزرگ ک مال من رنگش مشکیه مشکیه مال الهه ام قهویی خیلی تیره تنها تفاوتمون ..با مژهایی پرپشت و بلند دماغ کوچولو ک هر کی میدید میپرسید عمل کردید منم میگفتم خدایی دماغ عملی هستیم خخخ لبای یکم قلوه یی و سررررخ ک نیاز ب رژنداشت..راستی تو چال گونه ام داریم وقتی میخندیدم بابام میگههه خیلی خوشگل تر میشم 😝دلتون بسوزه
الهه جفت پا پرید وسط فکرام الهه:الی بیشعور غذا سرد شد س ساعته مث دیونه ها وایستادی تو اینع ب خودت لبخند میزنی
پارت سینزدهم🌳🌲
romangram.com | @romangram_com