#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_6


جفتمون باهم پریدیم بغل بابا و باهم گفتیما

الهه والهام: عاشقتیم بابایی..

بابا جفتمون بوسید وگفت :منم همینطور دخترای گلم ..

وادامه داد :بریم بالا ک مامانتون بیاد هرسه تامون کتلت میکنه. ..

زدیم زیرخنده و رفتیم داخل

الهام مث همیشه ادای بابا رو دراورد گفت:ضعیفه ناهاروبکش ک مردیم از گشنگی ..



پارت یازدهم❤️❤️

مریم (مادر الهه،الهام)

صدای در اومد و بعدصدای الهام :ضعیفه ناهاروبکش ک مردیم از گشنگی..

خخخخخخ ایی خدا از دس این وروجک ها خدارو بابت دادنشون هزاربارشکرمیکنم

از تو اشپزخونه داد زدم

مریمم:دختره چش سفید سلامت کووو

جفتشون باهم گفتن ؛سلام

عشق میکنم وقتی صداشون میشنوم..لیخندی زدم و گفتم :علیک سلام عشق های من بدویید لباس عوض کنید بیایید ک ناهار حاضره ...

الهه والهام:چشم مامانی 😍😍

رفتن بالا تو اتاقشون

خواستم دوباره برگردم تو اشپزخونه ک پدرام گفت:سلام ب عشق خودم و بغلم کرد وگفت تحویل نمیگیری خانم

؛أپدارام ویلم کن الان اینا سرمیرسن ..پدرام گونه اما نرم بوسید وگفت:خانمی من برم دستام بشورم میام ..

باشه عزیزم برو ..

romangram.com | @romangram_com