#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_8
امیرعلی
وقتی سر کارمندا داشتم داد میزذم ک هرکی ی ثانیه دیگه اینجا باشه اخراج میشه ..کارمندا داشتن میرفتن دختره پرو میگه شما چقد ترسویین..و...چشام از حدقه داش درمیومد 😳😳😳دختره گستاخ ..کلا هنگیدم ..ک اونیکی دختره اومد دستشا کشید ک ببرتش دختره ی دفعه وایستاد رو ب من میگه پیرمرد خررفت این ببره بخور بعد جیم زدن ..
ی دفعه زدم زیر خنده 😂😂
ک چشای متعجب کارمندا رو ب رو شدم ..چن تاسرفه مصلحتی کردم ..دوباره اخمهام تو هم کردم اصلا خوش رویی ب اینها نیومده ..
پارت چهاردهم❤️❤️
امیرعلی
خواستم برم سمت دفترم ک شریفی اومد سمتم و با لبخند خیلی قشنگ ک ادم ب سمت ارامش سوق میداد گف:پسرم ...نقشه زیر میز مهندیسین افتاده بوده مهندسینم ک ندیدن دادوقال راه انداختن برو پسرم ب کارات برس..
دستما روصورتم کشیدم ونفسما با اه بیرون دادم..وگفتم :مرسی اقای شریفی شما ب کارات برس منم باید برم
شریفی :بسلامت پسرم
امیرعلی:☺️
رفتم دفترم سوئیچ ماشین و کتمو برداشتم پیش بسوی خونه خاله ام بهم زنگ زد وگفت عمل مامان موفقیت امیز بوده وخیلی خوشحالم الانم فقط خواب میچسپه
پارت پانزدهم 🌾🌾
الهه
الهه:الی تو جلوی اینه چرا لبخند میزدی؟؟
الهام:هیچی اجی ب این فک میکردم ماچقدر خوشگلیم..😍
الهه :😂😂
الهام:😝
با الهه رفتیم ناهارخوردیم ..و ظرفاروشستیم برگشتیم تو اتاق تا یکم بکپیم..
romangram.com | @romangram_com