#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_60


صدای ی اقایی اومد ک گفت :اره شمایید

با کلی مکافات برگشتم سمت اقاهه ..

ی ان ی حس شیرین تو قلبم سرازیر شد ..

ی اقا حدود چهل وپنج ساله موهاش مشکی بود ولی روگوشش سفید بود چشاش مشکی بود لب ودهنم ب صورتش میومد و اندام تو پر وعضله ایی داشت واس خودش جیگری بوده تو جونیاش ..

دست از کنکاشش برداشتم ..

اقاهه اومد جلومون الهه پاشد من خواستم وایستم ک اقاهه بای صدای فوق العاده مهربون گفت :ن دخترم تو بشین حالت خوب نیس بعد خم شد رو موهام بوسید

😳😳

و الهه رو بغل کرد

😳😳😳😳

یعنی این کیه



پارت7⃣5⃣

الهه****

نمیدونم این اقاهه کی بود بغلم کرد ولی ی حس شیرین تووجودم سرازیر شد بغلش پر بود از ارامش ..مات مونده بودم ..

من واز خودش جدا کرد نشت رو مبلی ک رو ب روی ما بود

پسره هم کنارش ..

اینها کی بودن ..

کلا تو هنگ بودم ک مرده شروع کرد ب حرف زدن ..

اقاهه :من ازتون خواهش میکنم تاوقتی ک حرفام تموم نشده نپرین وسط حرفم فقط ب حرفام گوش بدید خوب ..

من والهام سرمونا تکون دادیم دادیم ب معنی باشه ..

romangram.com | @romangram_com