#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_56


+خحخخخخخ حالا شدی الهه خلی خودمون یدفعه گفتم :الهه من چند روزه اینجام؟؟؟؟؟

الهه ادای فک کردم دراورد گفت :نمیدونم والا

+😳😳😳😳😳یعنی چی؟؟

پسرجیگره ک تمام مدت سرش تو تل اش بود اومد نزدیک تختم وگفت :الهه ام بیهوووش بوده

ی نگا ب الهه کرد یکی ب پسره وابروهام پرید بالا وگفتم :تا جایی ک یادم میاد من تیر خوردم ...

پسره خنده کوتاهی کرد وگفت :بخاطر اینکه شما دوقلو اید ی حس وابستگییی خیییلی زیادی بهم دارید ک و سلول های احساسی شما باهم در ارتباطن ..و.بعلاوه اینکه شما و الهه خانم کم خونی خییلی شدید دارید باعث شده ک ی هفته بیهوش باشیدددد

جللل الخاالق ..

چشمام ریز کردم و رو ب پسره گفتم :تودکتری؟؟؟؟؟

الهه گفت :راس میگه الهام ؟؟

پسره گفت :من دکتر نیستم ..

+یاااخدااا الهه ..مامان وبابا حتما کلی نگران شدن

الهه یکی زد رو پیشونیش وگفت :خاک ب سرم الان چیکار کنیم دخلمون میارن ..

پسره پرید وسط حرفامون وگفت :اونها فرار کردن!!!

من والهه باهم گفتیم +چییییی؟؟؟؟؟؟

ی هان حس درد تو بدنم پیچید دندونما ب دهنم گرفتم ک الهه زودی گفت :الهام بلند حرف نزن تکونم نخور جای بخیه هات درد میگرن ..

+باش فقط ..الهه پرید وسط حرفم ورو ب پسره گفت چی میگید اقا؟؟

پسره گفت :

قضیه اش مفصله خانما ....

یا خدا این پسره چی میگی مامان بابای ما چرا فرارکردن .....

اصلا اصلا امیرعلی کجاس ؟؟؟؟

romangram.com | @romangram_com