#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_53


وقتی چشام باز کردم نور توچشمم میزد دستما گذاشتم روچشمم صدای ی پسر جوون ک جلوی پنجره وایستاده بود با تل حرف میزد ..پیرهن اندامی سفیدی ک عضله هاش ب نمایش گذاشته بود با شلوار جین مشکی کتونی مشکی ساعت مارک دار مشکی هم دستش بود ...این کیه فک نکنم بشناسمش ..دقیق شدم رو مکالمه اش ..

پسره :دایی لازم نیس شما بیایید خودم همینجام دکترم گف خطر از بیخ گوش الهام گذشته

.......................

+الهه ام بهش شوک وارد شده دکتر گفت :الانه دیگه بهوش میاد

یعنی این کیه دایی اش کیه ؟؟؟؟؟

الهاممم الهامم وای خدا خواهرم اشکام ریخت جیغغ زدم :الهااامم خواهرررم خدااا

پسره تل قطع واومد سمتم دستما گرفت :ارووم باش اروم چیزی نیس الهام خوبه ...

هق زدم :توکی هستی ..لعنتی من خواهرما میخواهم



ادامه پارت ..

الهه****

هق زدم وگفتم :من وببر پیش الهام لطفاامیخواهم ببینمش ..

پسره خواس حرفی بزنه دوتاپرستار اومدن داخل ..خواستن دوباره ارامبخش تزریق کنن ..ک زود اشکام پاک کردم وگفتم :ببینید من خوبم ..من دوباره اشکام صورتما خیس کردم من فقط ابجیما میخواهم ..

پسره دستشا گذاشت رو دستم ورو ب پرستارا گفت :حالش بهتره ..نیازی ب ارامبخش نیس ..

یکی از پرستارا اومد بالا گفت سرم ات تموم شده ....اگه دختر خوبی میتونی ابجیتا ببینی ..

تموم مدت داشتم اشک میرختم و پسره دستما نوازش میکرد ..

بریده بریده گفتم :بزارید ..ب..رم خواهرما ببینم ..?😭

پرستار رفت بیرون ...

پسره گفت :باشه گلم یکم استراحت کن میبرمت پیش الهام ..

+نمیخواهم الان بریم

romangram.com | @romangram_com