#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_52


+سلام چیشده سروان ؟؟

از لونه موش خبرایی میاد

+زود بفهمیدین چیکار میخواهن بکنن از جاسوس ها اطلاع بگیرید ..هرچ سریع ترر

محمودی :چشم

صدای اژیر خطر بلند شد(دکمه اش تو اتاق نگهبانی جلوی باغه ) تل انداختم رو تخت با اخرین سرعت از پله اومدم پایین ..رفتم سمت اتاق نگهبانی یکی از نگهبانها افتاده بود رو زمین ازش خون میومد ..

داد زددم :علییی اینجا چ خبررره

علی اومد کنارم تفنگ اشا پایین کرد وگفت :یکی از جاسوس های نبوی بوده ..

صدای شلیک گلوله اومد کمین کرده بودم ک این دختره پیداش شد ...

بازم داد زدم :عللییییی ببرش تو خونه ..

علی دختره رو کنار دیوار تکیه داد شروع کردیم تیراندازی ..لعنتی ها

از کجا فهمیدن ما اینجاییم اصلا این جاسوس ..اووف ...

صدای شلیک اومد...

+واای الهاااااااااااام ..صدای جیغ خواهرش الهام داش میفتاد ک علی بغلش کررد ..

دویدم سمتشون ..الهام از بغل علی گرفتم وگفتم :لعنتی بهت نگفتم ببرش توو ...الانم برو پیش بچه ها علی رفت همون موقعرصدای اژیر پلیس اومد بعد صدای لاستیک های ون ..

فرار کردن لعنتی ها خواهرش باگریه اومد دستهای خواهرشا گرفت و زجه زد ..

صدای اورژانس اومد

پارت3⃣5⃣

الهه*****

الهام غرق خون تو بغل امیرعلی افتاده بود ..چرا خواهررم ..خدایاا حال خواهرم خوب دستش تو دستام بود برانکارد اوردن امیرعلی الهام ‌گذاشت روش ی دفعه ب خودم اومدم داد زدم :اووون اوون خواهرمنه منممم میااااام ..

حالم خیلی بد الهامم غرق خون بود دیدم تار شد چشام سیاهی رفت دیگهرهیچی نفهمیدم ..

romangram.com | @romangram_com