#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_51


الهه:باشه دویدم ب سمت بیرون تو حیاط ک نیس پاتند کردم سمت در ویلا امیرعلی و نگهبانها پشت در کمینرکرده بودن 😳😳😳تو دست هررکدوووم تفنگههههه ...

تفنگگگگگگ هاج واج وایستاده بودم نگاشون میکردم ک امیرعلی دادزدرو ب نگهبانه :علللی ببرش تووخونه ....علی اومد طرفم من و کشید سمت دیوار همون لحظه شلیک گلوله بلند شدد ...

😰😰😰وااای خداا



+ا..این..جا چ خبره ..

علی :هیییس ..همینجابمون تکون نخور از اینجا ..

گیج شدم اصلا نمیدونستم اینجا چ خبره ..مگه امیرعلی حکمت همونی نبود ک شرکت گنده داشت

پس این جا چ خبره ..باز صدای شلیک گلوله بلند شد....



پارت 2⃣5⃣💞💞

الهام *****

بعدم صدای الهه ک صدام میکرد برگشتم سمتش صورتش خیس بود ..

از صداهایی ک میشد فهمیدم امیرعلیه ک شلیک میکنه ..

الهه داشت میومد سمتم ..نمیدونم ولی هیچ رمقی تو وجودم نبود ک برم سمتش ی دفعه صدای شلیک بلند شد ..و...حس درد تو بدنم پیچید صدای جیغ الهه و داد امیرعلی توگوشم اکو شد ..چشام سیاهی رفت

و افتادم رو زمین ....

😣😑😑😑😑



امیرعلی******

داشتم لباس میپوشیدم ک برم پیش دخترا ک صدای تل ام بلندشد ..محمودی بود ..یعنی چی شده

محمودی:سلام جناب نبویان ..

romangram.com | @romangram_com