#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_39


***

یعنی این کوچولو ناز بچه این گوریل بیریخته ..ولی خدایش چقد خوشگله چشاش سبزخوش رنگه مژهاشم بزرگ لبهاشم کوچولو وسرخ ..پوستشم سفیده لپهاشم سررخ ..اووف ادم دلش میخواهد بخوردش😋..

ی دفعه ب خودم اومدم ودیدم خواب رفته چ نازخوابیده لپهاش بوسیدم اروم گذاشتمش رو مبل ..

خواستم از پله های وسط سالن برم بالا ک اقاکت شلوار مشکی وعینکی اومد پایین پشت سرش ماکان والهه اومدن پایین رفتم جلوشون گفتم چیشده



پارت2⃣4⃣💐

الهه ****

با ماکان و دکتر رادمنش از پله ها اومدیم پایین درعین پایین اومدم دکتر نسخه داروهای خانم حکمت داد دس ماکان تا بره بخره ..

از پله ها اومدیم پایین ک الهام اومد جلومون گفت :چیشده

دکتر رو ب ماکان گفت :اقای محمدی ب اقای حکمت بگید ک خانم حکمت دچار افسردگی شدن بعلاوه بیماریشونم هس بهتره بیشترمراقبشون باشن..

ماکان گفت :بعله اقای شما درست میگید چشم بیشتر مواظبشون هستیم...

دکتر:خدانگهدار اقای محمدی ....روش سمت ما کرد و سرشا تکون دادو گفت خدافظ خانم ها

ماکان گفت من تادم در همرایتون میکنم ..ورفتن. ..

رو ب الهام گفتم .

+چیزی نیس ابجی حال خانم حکمت یکم بدشده بود ..

الهام :الان خوبن؟

+اره اجی خیلی بهترین..

الهام :اوووووف خداروشکر

ی دفعه صدای امیرعلی اومد ..

شما چرا نگران مادر من بودید؟؟

romangram.com | @romangram_com