#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_32


+باش باوا نزن منا ..

+بگو کارتا .

+امیر بیا دفترم باهات کار دارم

+نمیشه الان بگی

+ن نمیشه

+باش الان نیم ساعت دیگه اونجام

+منتظرم فعلا

+فعلا

ی مشکل دیگه ..بازم ..فک کنم درباره ی وصیت باباهه اخه پدر من این چ وصیتی

رسیدم جلوی دفتر ماکان ماشین پارک کردم رفتم تو منشی من و دید بلند وایساد و گفت سلام اقای حکمت اقای محمدی منتظرتونن ..

سرم تکون دادم ورفتم تو ماکان پرونده تو دستشا گذاشت رو میز اومد جلو باهم دست دادیم و نشستم رو کاناپه ..وپرسیدم

+ماکان چیشده؟

ماکان دستی ب ته ریشش کشیدوگفت

+امیر دوهفته دیگه تولدت 30سالگیته و باید قبل تولدت ازدواج کرده باشی خودت میدونی ک وگرن کل اموالت ب خیریه بخشیده میشه

+میدونم ماکان ولی میگی چیکار



کنم اخه تو دوهفته چجوری ازدواج کنم اخه اصلا من چجوری بای دختر ازدواج کنم ؟

+پ میخواهی بیا بامن ازدواج کن

+ماکان

+خوب خودت میگی چجوری با ی دختر ازدواج کنم ..

romangram.com | @romangram_com