#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_31
ب الهه رسیدم من و الهه باهم فرار کردیم و پسره دادزد :وایسا تا بهت نشون بدم
داد زدم ب همین خیال باش ..
پشت سرما نگاه کردم س تا پسره سیخولی دنبالمونن 😰😰😰
اروم گفتم :الهه دخلمون اومد دیگه اخری خیابان بود ک ی ماشین ترمز کشید کنار پام ..
با این فکر ک حتما المیراست پریدم تو ماشین ..
ماشینم با ی حرکت از جا کنده شد ..
همینکه فهمیدیم جامون امنه زدیم زیرخنده بریده بریده وسط خندهام گفتم :واای الهه خخ
قیافه پسره رو ندیدی ..خخخ ..کاش عکس میگرفتم ازش ..میزاشتیم تو ایسنا کلی لایک میخورد
الهه :😂😂و گفت ارره بخدا ..دختر پلنگه رو بگو .
ی دفعه یا سرفه ی نفر من والهه ب جلو نگاه کردیم با چیزی ک دیدم 😳😳😳چشام خواست از حدقه دربیاد ..پیررررخرررفت و ..یالغوز ..
ی الهه نگاه کردم اونم تو شوک بود
پارت💞7⃣3⃣💖
امیرعلی *****
پشت رل بودم امروز بدجور قاطی بودم عاخه مگ میشه ی پرستار خووب پیدا نشه ...صدای تل ام بلند شد...از تو جیب کتم دراش اوردم ...
+الو
+سلام ماکان کاری داری بگو حال ندارم
+توکی حال داشتی ک الان داشته باشی
+ماکان خفههه
romangram.com | @romangram_com