#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_30


سرشا ب سمت بالا گرفت وگفت :دمت گررم اوس کریم

ابروهام انداختم بالا گفتم الان بریم

الهام گف :بررریم

کوله هامون محکم کردیم روشونه امون وبند کتونی هامون چک کردیم خوو نیفتیم وسط راه دوباره سوژه شیم ..

و شمردم

1😍

2😜

3😝

با اخرین سرعت دویدیم ب سمت همون سیخولی ها وهولشون دادیم اونها ک انتظار نداشتن افتادن



پارت 6⃣3⃣😇

الهام *******

بدون نگاه ب اونها از کنارشون دور شدیم ی لحظه دلم ،خواس نگاشون کنم برگشتم پشت سرما نگاه کردم با چیزی ک دیدم زدم زیرخنده الهه ک داشت فرار میکرد با صدای خنده من برگشت وقتی اونها رو دید زد زیرخنده پسرسیخولی اولی افتاده بود رو دومی و ی دختره جلللف ام روشون ..وهیی خدا مردم از خنده شلوار و شال و کفش دختره پلنگی بود کلا اصلا نپرسید بلند داد زدم :پلنگ پلنگ پلنگ من عاشف پلنگم و.....

وقتی اونها نگاشون ب ما افتاد چنان نگامون کردن ک هران میخواستن مارو بخورن ..

ی دفعه ب خودم اومدم دیدم پسره بلند شد افتاد



دنبالم یهو الهه داد زد :الهام بدوو ..

پا ب فرار گذاشتم پسره ام دنبالم ..

وهی فحش میداد:دختره نفهم مرض داری هل میدی دعا کن دستم بهت نرسه ..

داد زدم :دستتم بهم برسه هیچ غلطی نمیتونی بکنی ..

romangram.com | @romangram_com