#آغوش_تو_پارت_64

-پس بگو چ خبره

-حداقل چهلم می گرفتی براش

غش غش زد زیر خنده

-وای مامان خیلی بامزه است

ازش فاصله گرفتم و.نشستم روی ی مبل دیگه

-ی چیزیش شده.. ی چکاب ببرش شاید مسری باشه مریضیش

دیگه از شدت خنده سرخ شده بود ک پاشد رفت...

با قیافه ی علامت سوال برگشتم سمت مادرش...می خندید.

-نمی دونم... دیگه تا این حد نبود.

-خدا ب دادت برسه ک قراره چ اعجوبه ای بشه عروس تو

-عاشق هم بشن هر کی میخواد باشه

کلا عاشق طرز فکر جوون پسندتم..

-والا مگه دروغ میگم... منو ب زور شوهر دادن چی از دنیا فهمیدم...

اوه قضیه عشقی شد

آه از نهادش خارج شد...

-چی بگم دلم خونه، نگاه ب این همه زرق و.برق نکن..زندگیم جهنمه.. حسرت ی لحظه عاشقانه ب دلم مونده.. اون از شوهرم ک معلوم نیست چیکار میکنه. اونم از فامیلام و اینم از بچه هام... کاش هیچی نداشتم اما مثل آدمیزاد زندگی میکردم... پول پول پول.. حالم از هر چی پوله ب هم میخوره...

اصلا مرده شور این زندگی کوفتی رو.ببرن.. می دونی چرا از بین اون همه دوست و آشنا اینقدر تورو دوست دارم.. با اینکه هفت پشت غریبه ای بهم.. بخاطر اینکه می دونم دنبال پولم نیستی... مثل بقیه چیزی ازم نمیکنی.. خودتی با لباس تنت.. اصلا برام مهم نیست کجای دنیا زندگی میکنی همین ک بی شیله پیله ای ی دنیا برام می ارزه...

ب دست های لرزونش نگاه کردم.. باز عصبی شده بود..

عذاب وجدان گرفته بودم و از طرفی هم حالم برای حالش می سوخت..شب رو.ب اصرار خودش پیشش موندم.. بیشتر دلم براش سوخت... راست میگفت من این همه اومده بودم اینجا و.حتی یکبار هم شوهرش رو ندیده بودم.... تنهایی و بدبختی ک شاخ و دم نداشت....

خیالم از بابت فهمیمه ک راحت شد و.خوابید پناه بردم ب حیاط بزرگشون و نشستم روی تاب.... خودمو تکون دادم.... چشمامو بستم....

اگه اون سفته ها رو امضاء نکرده بودم شاید فهیمه پول بیمارستان رو بهم میداد... ولی نه... خودش گفت چون چیزی ازش نخواستم عزیزم... پس....

صورتم داغ شد

سریع چشمامو باز کردم و.بمحض دیدن امیر علی کنارم جیغ زدم و.چسبیدم ب انتهای تاب..

دست گذاشتم روی گونه ام

-لبخند موذیانه ای روی لبش نقش بسته بود..

-اعتراف میکنم مقصدم ی جای دیگه بود.. منتها از جونم ترسیدم

چنان کوبیدم تو شکمش

ک تا دو روز نتونه از دل درد صاف بایسته

-خیلی محکم بود.نامرد .. فقط ی ب*و*س* بود... اونم روی لپت

-گ..وه خوردی مردک لجن.. فکر کردی منم از اون ه*ر*ز*ه های دور و.برتم

-هیس بابا چی شده مگه

-گمشو.برو از جلوی چشمم دور شو تا فکت رو داغون نکردم

-ی ب*و*س* بود فقط

-گمشو لعنتی آشغال... از همتون متنفرم.. ازتون حالم ب هم میخوره.. ی مشت مریض جنسی عوضی هستین فقط... چندشای آشغال روانی.. کثافتا... دو تا دستامو محکم گرفت..

-اصلا من ب درک خودتو داری میکشی حالا این یقه ام ک زدی نابودکردی فدای سرت

دستمو از توی دستش کشیدم بیرون

-گمشو گفتم...

-باشه گم میشم فقط ب من بگو کی اینقدر وحشیت کرده؟ قالت گذاشته یا بهت خیانت کرده ؟!



-من میرم خونه ب مادرت بگو کاری برام پیش اومد

راهمو سد کرد

-باشه... نگو.. نمی خواد این موقع راه بیفتی تو خیابون اصلا هر خری ک بوده... گور پدرش... تو چرا خودتو عذاب میدی.. باورکن اینقدر هستن پسرای خوب

نشستم روی چمن های حیاط و با دستام صورتمو پوشوندم

-مطمئن باش تو ،جز اون خوباش نیستی !

-جز بداش هم نیستم باورکن

نگاش کردم

-چرا دست از سرم بر نمی داری هان.. چی از جونم میخوای

اینقدر رفتم عقب ک روی زمین دراز کشید

تو چشمام زل زد

-نخندیا...

-چی؟

-ازت خوشم اومده... متفاوتی

با اینکه عصبانی بودم ولی غش کردم از خنده و عقب کشیدم خودمو


romangram.com | @romangram_com