#آغوش_تو_پارت_48

-عزیز خانم ما رفتیم... دستتون درد نکنه

-کجا مادر؟ من رفتم تازه میوه بیارم کجا ب این زودی؟

-ن دیگه ممنون، ببخشید مزاحم شدیم

چادرش رو دور خودش پیچید و اومد سمتم

-عباس حرفی زده

-ن بابا.. تا الان هم زحمت دادیم..

-عباس... عبااااس

-عزیز خانم گفتم ک چیزی نیست

-بله عزیز خانم

-چی گفتی ب این دختر ک می خواد

-من چیزی نگفتم

چیزی نگفته بود ولی رفتارش از صدتا فحش بدتر بود

-گفتم ک چیزی نگفته..... ممنون ک هوای آبجیمو داشتین..

-کجا مادر! محاله بزارم بری! ببینم عباس می گفت صابخونه اسبابتون رو ریخته تو کوچه کجا می خوای بری

خوبه اینو می دونست و می گفت برسونمتون

-ی جایی پیدا میشه غصه مارو نخورین...

-نمی زارم خودتو و این بچه رو آواره کوچه و خیابون کنی

ب رها نگاه کردم... باید حداقل ی جایی پیدا میکردم بعد این دختر.رو آواره میکردم....

-اگه زحمتی نیست رها یکی دو.روز اینجا باشه من جا و.مکونم ک درست شد میام میبرمش البته اگه زحمتی نیست. اگه هم مشکله... با خودم می برمش... تا همین جاهم مردونگی کردین در حقمون

-ن دخترم، این چ حرفیه؟ رها هم مثل نوه ی خودمه... خودتم همین جا بمون

پوزخند زدم و ب حاج آقا نگاه کردم

-ن دیگه یکیمون اینجا باشه کافیه مهم رهاست... قول میدم دو.روزه بیام دنبالش

-خیالت راحت دخترم، اینجا خونه ی خودشه.

بند کولمو تو مشت گرفتم

-با اجازه مرخص میشم

-راضی نیستم ب رفتنت ولی نمی.تونم هم ب زور نگه ات دارم... برو دخترم مواظب خودت باش.. عباس مادر تا هر جا ک خواست برسونتش

-مزاحم نمیشم خودم راهمو بلدم...

-نمیشه مادر ک با این وضع

-وضعم طوریش نیس

صورت رها.رو ب*و*س* یدم

-فقط جون.شما و.جون آبجیم.. خداحافظ

.....

رفتم... اما فقط خدا از دلم خبر داشت تا پامو گذاشتم توی کوچه تموم فکر و ذهنم این بود ک شبو چجوری سر کنم....

با تاکسی و.دوتا خط ک بین راه عوض کردم خودم رو رسوندم ب خونه...

کلیدو تو قفل چرخوندم

باز نشد شاکی کوبوندم توی در

-باز کن این بی صاحاب شده رو....

باز کن گفتم....

-فاطی

برگشتم، ابی بود.. سرتاپامو برانداز کرد

-کی این بلا رو سرت آورده تا مادرش رو ب عزاش بشونم..

-این ملوک کدوم قبرستونیه؟

-ملوک زده...

-خفه ابی !میگم ملوک کدوم قبرستونیه... اسبابمو کجا ریخته.

-کف کوچه پهن بود من بردم خونه

ی نفس عمیق کشیدم

-ننه ات خونه اس

سرشو تکون داد

-راه بیفت بریم پس

...باهم در مقابل نگاه های متعجب مردم محله کوچه رو طی کردیم و.رسیدیم ب خونه اش

در زدم...

-ننه ی ابی خونه ای؟




romangram.com | @romangram_com