#آغوش_تو_پارت_49
صدایی نیومد
پر غضب برگشتم سمت ابی
-چاخان کردی
-ن ب جون خودم خونه بود..
در زد
-ننه.... ننه درو باز کن...
با شنیدن قدم های ی نفر ک ب در نزدیک میشد ی نفس عمیق کشیدم...
درو باز کرد... منو ک دید جا خورد
سلام کردم و از ب*غ*ل دستش رد شدم
-اسباب من کجاس..
-گذاشتم تو زیر زمین...
بی توجه ب اون دو نفر رفتم توی زیر زمین... دنبال صندوق مدارکم بودم پیداش کردم و هر چی ک واجبم می شد رو برداشتم.....
همه رو تو کوله ام جا دادم.. خواستم از زیر زمین بیام بیرون ک متوجه پچ پچ مادر و.پسر شدم.
-ابی... ننه فدات بشه.. این دختره رو چرا آوردی اینجا... می دونی چقدر پشت سرش حرف میزنن...
-همه غلط کردن.. گ... ه.. اضافی خوردن..
--خودم برات ی دختر خوب گیر میارم،یکی ک پدر و.مادرش معلوم باشه... ن این دختره ک معلوم نیس کس و.کارش کی...
-ننه بسه توهم... خسته نشدی اینقدر دم گوشم وز وز کردی.... هر چی می خوای بگی بگو.. ولی من ب فاطی بیشتر از جفت تخم چشمام اعتماد دارم....
-ابی مادر....
از زیر زمین زدم بیرون.... جفتشون رنگشون پرید...
رفتم سمتشون
-مردونگی کردی در حقم... اینا بمونه اینجا البته اگه جاتونو می گیره بریزین دور .. چیز با ارزشی توش نیست... نگهش هم دارین بعد خودم. تونستم باهاتون تصفیه میکنم..
ب ابی نگاه کردم
-تو هم منتظر من نمون.. من میخوام برم ی قبرستونی ک دست هیچ احد و.ناسی بهم نرسه... ب درد هم نمی خوریم... این دختر همسایه اتون ی تار موش شرف داره ب سرتاپای من.. پس الکی ب خودت زحمت نده...
خواستم برم راهمو سد کرد
-حرفای ننه امو شنیدی مگه ن؟
ب زن رنگ پریده نگاه کردم
-دارم باهات حرفوتموم میکنم.. حرف اول و آخرم همینه
-پای کسی وسطه؟
نگاش کردم.... چ دل خجسته ای داشت... من اصلا کسی رو داشتم ک پای کسی وسط باشه... اما الان باید منکر نداشتنش میکردم
-ن من ب درد تو میخورم ن تو ب درد من...
-جواب منو بده
ی نفس عمیق کشیدم
-تو فک کن پای کسی وسطه...
قسم میخورم رگ متورم گردنش رو دیدم و برای اولین بار ازش ترسیدم
کولمو از توی دستش کشیدم و از خونه اومدم بیرون...
خوشحال از اینکه بی خیال شده
نفس می کشیدم ک دوباره جلوم سبز شد
-فقط بگو کیه؟
ابی برو اونور حوصله ندارم
-میگم بگو کییییه
-صداتو روی من بالا نیار...
داد زدم
-کیه؟
کلافه ام کرده بود
-ی خره ک پول داره... می تونه برام بهشت بسازه..... تو چی... تو هم می تونی بهشت بسازی
شل شد..
-من خاطراتو میخوام
-خاطر خواهی سیخی چند توی این وضع و اوضاع... الان حرف اول و آخر رو. فقط پول میزنه... می فهمی... پول... دیگه هم دنبال من نیا بچسب ب زندگی خودت
زدمش کنار و ب راه افتادم
-فاطی بهم مهلت بده.... برات پول میارم
برو بابایی گفتم و از اونجا دور شدم
با تاکسی و.دوتا خط ک بین راه عوض کردم خودم رو رسوندم ب خونه...
کلیدو تو قفل چرخوندم
romangram.com | @romangram_com