#آغوش_تو_پارت_4

پوفی کردم...

-حمید. تویی

سر تا پامو برانداز کرد

-فرید خونه اس.

ی نفس عمیق کشیدم

-ن بابا فرید کی خونه بوده ک.حالا بار دومش باشه...

مشکوک نگاش کردم

-...اصلا ببینم تا با فرید چیکار داری هان؟؟؟ خجالت نمیکشی با بزرگتر از خودت. میگردی؟ برو با هم سن و.سال خودت بازی. کن..

-ای بابا... امروز س بار منو دیدی باز میگی حمید... بابا من مجیدم مجید... اصلا همه چی رو بی خیال بشم تو این پیرهن برات. آشنا. نیست..

نگاش کردم؟

-داری. اذیتم میکنی؟ اونسری هم پیرهن مجیدتون رو پوشیدی گولم زدی...

-خدا. لعنت کنه حمید رو خوبه..



-اصلا ب من چ.. حمیدی یا سعیدی یا وحید.. برو خونتون من کار دارم..

-چیکار؟

ی تای ابروم پرید بالا..

-فک کنم ب خودم. ربط داشته. باشه...

بهم نزدیک تر شد..

-گوشی داری؟

-چی؟

-گوشی؟

-برای چی؟

-بگو داری یا ن

-آره ولی از اون. ساده هاستا

ی پوزخند تحویلم داد...

-همونم خوبه...

شماره ات رو بده..

چشام شد اندازه ی نعلبکی

-شماره ی منو میخوای چیکار

-نترس بابا نمی خورمت.. بعد می فهمی واسه چی می خوام

-نمیدم

-ببین برام کاری نداره می تونم ار الی بگیرم.. گفتم از خودت بگیرم... اینجوری. بهتره

-نگاش کردم

-بگو واسه چی می خوای؟

-می خوام چیز بدی نیست نترس.. فقط...

فقط چی؟

-قول میدم پشیمون نشی خوبه؟

نمی دونم چرا بهش اطمینان کردم و.شماره تلفنم رو ک تا حالا هیچ احدی نداشته بود رو.دادم. بهش..

سریع سیوش کرد..

-ب الی چیزی نگو..

متعجب. نگاش کردم

-چرا

نیشخند زد

-بعد میفهمی..

اینو.گفت و.رفت..

پسره ی روانی...

......

شب شد و کله پاچه ای ک مادرم درست کرده بود عین خار ی بود تو گلوم پایین. نمی رفت لامصب ... پدرم طبق معمول همیشه بعد از کتک کاری مادرم رفته بود پی عیاشی و الکل و هزار کوفت وزهر مار دیگه مرض دیگه..

و فرید هم دنبال دختر بازیش..

باز من بودم و تنهایی مادرم... سر جمع پنج قاشق هم نخوردیم ...مادر بیچاره ام زودتر ب بستر رفت و خوابید

منم بعد از شستن ظرف ها رفتم تا بخوابم ک متوجه روشن شدن صفحه ی گوشی زوار در رفته ام. شدم...

برش داشتم..

باورم نمیشد پیام داشتم اونم از ی شماره ناشناس


romangram.com | @romangram_com