#آغوش_تو_پارت_3
-چ مرگته..
بطری آب رو ازش گرفتم ورفتم سمت در
-ب من ربطی نداره ولی اگه مامان اینجوری بببنتت با بابا تو حیاط چالت میکنه..
از من گفتن بود..
تا خواست چیزی بگه خودمو رسوندم ب اتاقم ک ی جورایی انباری خونه بود...
اتاق خوبه رو داده بودن ب فرید و من مثل همیشه مظلوم واقع شده بودم
با نعره ی فرید ک مطمئنم خودشو تو آینه دیده بود چسبیدم ب در
-فاطی وای ب حالت زر بزنی
آب دهنمو قورت دادم
مگه جرات داشتم...
میخوردتم ی قلوپ آبم روش
با صدای بسته شدن،در تموم تنم لرزید
اون دختره بدبخت اگه بدونه چ اخلاق گندی داری توف هم تو صورتت نمی ندازه چ برسه. ب اینکه بخواد بب*و*س* تت... والا.. حیام نمیکنن... بعد من بدبخت. مثل بچه ی آدم نشستم تو خونه دارم غذا میخورم. اونم ته مونده دو روز پیش بی حیام...
....
.داشتم خونه رو جارو. میکردم ک مامانم درو باز کرد و تو صورت زنان اومد تو خونه.
نگاش کردم..
-مامان. خوبی
-سر کوچه. بابات رو دیدم... خدا رحم کنه.. با ممد بقال دست ب یقه شد.. الان میاد خونه قشقرق ب پا میکنه..
-خب ب من چ با ممد بقال دعواش شده.. مگه من ممد بقالم
-تو بابات رو نمی شناسی زورش ب ی نفر نرسه سر من و تو خالی میکنه...
اینو راست میگفت...
تو بدن منو و.مادرم تا دلتون بخواد پراز جای زخم و سیاهی کمربند....
مهر پدری ازش فوران میکرد
..درحیاط ب طرز فجیعی باز شد
همون لحظه فاتحه خودمو و.مادرم رو خوندم...
-کدوم الاغی شلنگ آبو اینجوری پیچیده..
یا خدا ک الان قراره از عالم و آدم گله کنه و.عیب بگیره... حتی از شکاف دیوار
-زری بی پدر کدوم جهنم دره ای رفتی
مادرم زد تو. صورت. خودش
-خدایا خودت. ب دادمون. برس..
ب من نگاه کرد
-برو تو اتاقت در نمیایا.. تو خونه. آفتابی بشی خونت. حلاله..
اینو گفت و رفت توی. حیاط
مثل همیشه پناه. بردم ب انباری تا خفه بشم..
دلم برای مادرم می سوخت ی عمر تو خونه پدری از دست نامادریش زجر کشیده بود و الان هم از دست شوهرش....
چرا ی مرد اونقدر باید ضعیف باشه ک ضعف خودشو با زدن زن و بچه اش. برطرف کنه....
صدای. کمربند بابام ب گوشم رسید..
پشت در اتاق سر خوردم روی. زمین...
گریه ام گرفت..
خدا لعنتت کنه ممد بقال.... خدا لعنتت کنه ک مسبب این اشک ها و زخم های. مادرم ی دعوای. بی مورد توهه..
با بسته. شدن. در مطمئن شدم. بابام رفته....
درو باز کردم.
دلم برای. مادرم کباب شد وسط حال بی جون افتاده بود نامرد طوری زده بودش ک لباسهاش،جر خورده. بود..
-فقط تونستم ب*غ*لش کنم و سر و صورتش رو غرق در ب*و*س* ه. کنم...
-من از کل دنیا همین مادرو داشتم... ک دوستم داشت و دوسش داشتم...
حالا جدا از همه ی این ها ک اون. فرید بی غیرت براش. عزیز تر بود تا من.. اما من با تموم این ها می. پرستیدمش
....
کمکش کردم. لباسش رو عوض کنه و با آه و.ناله ای. ک سر میداد خوابوندمش روی تشکش و.ملافه رو کشیدم روش..
زمین و زمان رو.لعنت میکرد ب خاطر بخت بدش.. دلم براش کباب بود اما جز تسکین. درهاش. کاری ازم بر نمی.اومد... باید می سوختم و.می ساختم....
صدای در خونه اومد..
دمپاییمو تا ب تا پوشیدم و.با سرعت خودمو. رسوندم ب در...
نمی خواستم مادرم بیدار بشه.. تازه خوابش برده بود...
درو باز کردم...
romangram.com | @romangram_com