#آغوش_تو_پارت_2
-اوی من رو داداشم غیرت دارما..
خندید..
-روانی، کجا رفته حالا
شونمو بالا انداختم
-چ میدونم... انگار ب من میگه... اصلا هیچکی منو دوست نداره.. همیشه حس زیادی بودن دارم
اون از.مامان و.بابام ک.هی میپیچن ب پر و.پای هم اونم از فرید.. همیشه مسخره ام میکنه.. خیر سرم داداش دارم... کلی التماسش میکنم منو با موتورش ببره بگردونه.. حتی حاضر نیست تو حیاط دورم بزنه... منو بگو.. آقا نمی زاره ب موتورش،دست بزنم انگار ک می خوام بخورمش...
-ادامه نده اشکم در اومد.. شکر خدا عرضه دوست پسرم نداری...
-دلت خوشه ها میگم این ک داداشمه ای مدله دیگه پسر مردم بماند..
-واسه همینه از.تو خونه بیرون نمیای..
-بعله پس چی.. بعدم منو همراه خودشون نمیبرن...
-فاطی بیخیال...
ی نفس عمیق کشیدم
-برو ی لیوان چایی برام بیار .. حلقم خشک شد از بس ور زدم
خندید
بشین تا بیام
دمپاییم رو دم در بیرون آوردم و.رفتم داخل اتاق.
نشستم جای الهام و.بالشت رو گذاشتم زیر شکمم و.دراز ب دراز مشغول خوندن رمان شدم.. داشت ربکا می خوند.. بدم نمی اومد ازش.
توی اوج. خوندن در اتاق باز شد...
درو ببند الی نور اذیتم میکنه
-راحتی
سرمو بلند کردم
خندیدم
-حمید، نبودی باز داداشت رو اشتباهی گرفتم قاطی کرد
گوشیش رو از توی تاقچه برداشت و سری از تاسف تکون داد
-تو خوب بشو. نیستی
اینو گفت و.رفت..
هنوز در کامل بسته نشده بود ک الی با سینی چایی و.فلاسک وارد اتاق شد.
-مجید تو اتاق چیکار داشت
-مجید.. کو مجید
خندید
-بازم..
سریع بلند شدم نشستم هر چی فحش بلد بودم نثار خودم و.عمه ام کردم...
همینجور ک غش غش می خندید سینی رو گذاشت جلوم.
-ولی خدایی دوستی مثل تو داشتن نوبره... ب خودم اميدوار شدم..
....
از خونه الی ک اومدم خوشبختانه ن فرید خونه بود ن بابا و مامانم... پناه بردم ب آشپزخونه و.از خجالت شکم عزیزم در اومدم..
-در دیزی بازه.. گربه حياش کجاس .
دو دستی جلوی دهنمو گرفتم.
فرید بود...
-چیه سلام هم یادت. رفته
-کی اومدی
منو کنار زد بطری آب رو از توی یخچال. برداشت.
-ب تو چ بچه فوضول
-ی بوی خاصی. میداد.
خم شدم و.پیرهنش رو بو کردم..
-سریع ازم فاصله گرفت.
-چته..
مشکوک نگاش کردم
-چرا بوی عطر زنون....
نگام افتاد ب یقه ی لباسش یعنی آب شدما..
romangram.com | @romangram_com