#آغوش_تو_پارت_1
مامان نمی تونم ب خدا
-نمی تونم و.کوفت.. خجالت بکشه موقع شوهرته ی کله پاچه بلد.نیست بار بزاره..
کله پاااچه.. عامو سخته خب
-فاطمه با من کل کل نکن حوصله ات رو ندارم حالا بابات میاد.غر میزنه سرم ک چرا شام. نداریم
-با.اون شوهر بداخلاقت..
چپ چپ نگام کرد
-چیه خب راست میگم..
-پاشو برو خونه الهام..
همینجور ی ریز ور ور ور میکنی، خدا ب داد شوهرت برسه
-دلت خوشه ها مادر من شوهر کجا بود.. تا این خوشکل موشکل ها هستن کسی ب من نگاه میکنه
-باز.شروع کرد. پاشو برو حوصله ی آه و.ناله ات.رو ندارم...
-خب.چی.میشد من ی کم از خوشگلی شما رو. ب ارث میبردم.. همه اشو دادین ب فرید.. نامردی نیست.. پسرتون خوشگله دخترتون زشته.. اصلا چرا من پسر نشدم اون. دختر
-استغفرالله.. این دختر باز تو کار خدا فضولی کرد.. پاشو برو ک حوصله ات.رو ندارم... پاشو تا کفریم نکردی
خوشحال از این پیروزی بزرگ دست هامو شستم و دویدم.سمت راه پله
-کجا رم کردی تو.. میخوای بری از.در برو. زشته اینقدر از.رو پشت بوم میری تو.خونه مردم.
ی ب*و*س* ب همراه ی رقص منحصر ب فردمو نثارش کردم بعد در حالی ک هنوز خفت می خوردم با سرعت از پله ها بالا رفتم.. رسیدم ب پشت بوم. طبق عادت مبارک اول سرک کشیدم. بعله.. امن و.امان...
ی نفس عمیق کشیدم..
دستمو گرفتم ب نرده ها و خودمو بهش چسبوندم و مارمولک وار اومدم پایین..
الهام طبق معمول توی اتاقش لم داده بود و رمان میخوند..
مطمئن بودم این موقع روز خونه کاملا خالیه... پاورچین پاورچین رفتم پشت در اتاقش و با ی جیغ 380 درجه الهامو چسبوندم ب دیوار..
همین ک منو دید دمپاییشو از کنار دیوار برداشت و.پرت کرد سمت من. و با جاخالی من صدای آخ ب گوشم رسید همین ک برگشتم چشمام خورد ب حمید داداش الهام.. چنان جیغی نثارش کردم ک سنگکوب کرد..
چ خبرته!
-تو چرا خونه ای
-بله؟ با منی؟
بله ک.با توام، پسره ی نیم وجبی خجالت نمی کشی
-الهام باز این دوستت قاطی کرده
- نخیر قاطی،نکردم ب جای خاله زنک بازی برو تو کوچه با بچه ها بازی کن.. هی عین کنه می چسبه ب آبجیش
الهام غش کرد از خنده و.روی زمین وا رفت
چته تو
ب حمید اشاره کرد.
-روانی این مجیده داداش بزرگم.. دو سال از. ما بزرگتره..اون کوچکتر ه حمیده ک دوسال از ما کوچیکتره
زدم ب صورتم
-خاک ب سرم..
برگشتم سمت مجید
-ببخشید آقا مجید از بس شبیه همین اشتباه میگیریم.. خوبین خوشین خانواده خوبن.. خانم بچه ها رو چرا. نیاوردین با خودتون..
الهام دیگه از شدت خنده کبود شده. بود.
-چته تو..
-بمیری فاطی.. اون داداش وحیدمه ک زن داره.. این مجیده بین وحید و.سعيد.. چرا همیشه یادت میره تو
لبمو گاز گرفتم-اصلا من رفتم خونمون..
-خدا ب داد اون کسی برسه ک قراره دچار تو بشه
چپ چپ ب مجید نگاه کردم
-ببین آقا وحید ن سعید ن. مجید اصن هر کی ک هستی... ی بار دیگه بخوای از این حرفا بزنی با تریلی دنده عقب از روی. خواهرت رد میشما..
-برو خونه مامانت صدات میزنه
-مجید خجالت بکش.. دروغ میگه فاطی جون.. این شکر میخوره قندش زده بالا. هذیون میگه..
ب من چ ک همشون شبیه همن... انگار از روشونکپی کردی
خندید
اینو.دیگه از مامان بابام بپرس.. ببینم تو باز از روی دیوار اومدی پایین
نیشم باز شد
-خاک تو سرت.. آخر ی، بلایی سر خودت میاری با این. نینجا بازی هات..
-دوست میدارم.. بعدم فوق فوقش شوهره ک ب اومدنش امیدی نیست باز برا تو پسر ممد بقال پیدا شد برای من همونم نیست... جدی جدی با تمام ارکان وجودم حس کمبود شوهر میکنم.. میخوام بگم ی دبه برام بسازن توش جا بشم.. هم خودم خلاص شم هم خانواده ی عزیز..
-
آره واقعا کاش ی کم ازاون داداش خوش تیپت چیزی نصیبت میشد.. جدی جدی خیلی خوش تیپه
romangram.com | @romangram_com