#آغوش_تو_پارت_39

-من می دونم داری تجربه کردم

دلم می خواست خفه اش کنم ولی فقط تونستم دستمو مشت کنم

-فاطی قبوله دیگه؟!

ب فهیمه نگار کردم

فقر و.بدبختی آدمو مجبور ب تحمل هر زجری میکنه.... هر زجری....

سکوتم رو ک دید خوشحال شد و گونمو ب*و*س* ید..

-شما راحت باشین من بر میگردم...

رفت... منو با پسر شمر صفتش تنها گذاشت

امیر علی نشست روی صندلی

-شروع کن دیگه

رفتم سمتش تموم وسایلا روی میز بود

پیش بند رو دورگردنش پیچیدم و مشغول شدم... تجربه نداشتم ولی ی حسی در درونم بهم میگفت چطوری کوتاهش کنم

مشغول شدم بدون هیچ حرفی اما تمام مدت سنگینی نگاهش رو از توی آینه حس میکردم

-اون شب خیلی خوش گذشت...

قیچی تو دستام خشک شد

از توی آینه بهش نگاه کردم نیشخند زد

-چیه؟ بهت بد گذشت

ی نفس عمیق کشیدم و.ب کارم ادامه دادم

-از اون خال کنار نافت خیلی خوش....

چنان قیچی رو نگه داشتم زیر گلوش ک تا مرز سکته پیش رفت

-هر گوهی ک خوردی الان لال میشی تا من کارمو بکنم و.از این جهنم لعنتی خلاص بشم.. حالیته یا نه

آب دهنشو قورت دادو ب من نگاه کرد..

-فکر نکن با ی ترسو طرفی

پدرتو.در میارم با بد کسی در افتادی

با ورود فهیمه ب اتاق قیچی روککنار کشیدم و مشغول ب کوتاهی شدم...

-تموم نشده؟

نگاش کرد

-ن فهیمه جون آق پسرتون خیلی شیطونه واسه همین زمان میبره

-اوکی من تو اتاقمم کاری داشتی خبرم کن

-برو راحت باش

فهیمه ک رفت ب امیر علی نگاه کردم

ترسیده بود

پوزخندی زدم و بالاخره کارمو تموم کردم

پیش بند رو برداشتم اما درست لحظه آخر نگام افتاد ب خالکوبی روی گردنش.. با قیچی ب طوری ک عمدی جلوه کنه دقیق وسط خالکوبی فروهرش ی خط ب یادگار کاشتم ک آخش ب هوا رفت و با دیدن خون کف دستش رنگش پرید

ریلکس وسایلو جمع کرد

-سه تا بخیه نوش جونت

خواست غرش کنه سمتم ک خودم جلوش سد شدم

-هان دردت اومد

..اولشه

دستم زدم ب قفسه سینه اش

-ی روز فرو میکنم اینجا...از اون روز بترس.....

پوزخندی زدم خواستم برم ک دستمو گرفت و.برم گردوند

-هنوز آدم نشدی ن؟ اون بلا برات درس عبرت نشد

-گمشو بابا.. مرده شور تو و امثال تورو ببرم.. فک کردی من از این دخترام ک بیفتم ب پات... ن خیر... بلدم خفه کنه نامردهایی مثل تورو.. تنها دارایی منو گرفتی... باشه.. منم بلدم هر چی داری و.نداری رو بگیرم.... از دوست دخترت شروع کنم خوبه؟

رنگش پرید

آمارش.رو درآوردم.... نگین تک دختر... بلوند تجریش... رنگ درشون هم کرم...

پس بچرخ تا بچرخیم

محکمتر از قبل منو گرفت

-جرات داری بهش نزدیک شو.

-چیه؟ ب پلیس میگی... آخی ترسیدی مگه ن.. اولشه آقا سوسکه

هولش دادم و.از اتاق اومدم بیرون...

تک تک این اطلاعات رو مدیون امید بودم..

-کارت دارم وایسا


romangram.com | @romangram_com