#آغوش_تو_پارت_32

-من برم ی دوش بگیرم بیام مامی اجازه هست

فهیمه خندید و.زد ب بازوش

-برو خودتو لوس نکن...

جفتشون خندیدن و.بعد از رفتن امیر علی ی نفس راحت کشیدم

-فهمیمه جون ماشاالله اصلا بهتون نمیاد پسر ب این قد و.هیکل داشته باشین !!!

-امیر علی پسر دوممه...

چشمام نزدیک بود از حدقه بزنه بیرون

-یعنی بزرگتر از اینم دارین

خندید

-همه بهم میگن بهم نمیاد

-همه راست میگن

زدم روی میز..

-بزنم ب ت*خ*ت* ه



سرتاپامو برانداز کرد

-ی چیزی بدم بپوشی راحت باشی؟!

-راحتم ممنون

رفت سمت در

-بیا بریم الان امیر میاد

در مواقع دیگه بودم بدون هیچ چیزی می رفتم خونه، اما حالا برای موندن بیشتر هر کاری میکردم

باهم رفتیم طبقه پایین

خدمتکارا سریع وسایل پذیرایی رو آماده کردن و من هم با برداشتن ی سیب شکم خودمو سیر میکردم سیبم تموم شد خم شدم سیب دوم رو بردارم ک یکی زودتر از من برش داشت سرمو بلند کردم

پسره بود

بی‌خیال ی موز برداشتم و صاف نشستم سر جام همینجور ک لبخند ب لب داشت نشست رو ب روم..

فهیمه رفته بود دستاشو بشوره و من با گلپسرش تنها بودم

-چند سالته؟

زل زدم تو چشماش

-ربطی داره؟!

ابروش پرید بالا و ی گاز ب سیب توی دستش زد

-ب فهیمه نمی خوره دوستاش این مدلی باشن

پوزخند زدم

-مثلا بهش میخوره پسرش این مدلی باشه

اینقدر جاخورد ک ی تیکه سیب پرید تو گلوش و من ریلکس،خفه.شدنش رو نظاره میکردم

حالش ک خوب شد سرتاپامو برانداز کرد

-زبون تیزی داری

-قابلی نداره و.ی گاز ب موز توی دستم زدم.. نمی دونم چرا ازش خوشم نمی اومد... ی حس بدی بهم میداد

-همیشه بروبر پسرا رو نگاه میکنی؟!

-چیه می ترسی بخورمت؟! از دهنم پایین نمیری خیالت راحت!

اخماش رفت توی هم

ی چیزی زیر لب گفت ک نفهمیدم

و من بی خیال از کل کل همچنان زل زده بودم بهش

انگار روی اعصابش بودم ک بلند شد جاشو عوض کرد ک تو دید من نباشه

خندمو خوردم

حالی میده ضد حال زدن ب ی پسر



-چرا ساکتین بچه ها؟!

برگشتم بالاخره خانم تشریف آوردن

با لبخند اومد سمتمون و ب*غ*ل دست پسرش نشست

-امیر علی، عزیزم خوش گذشت

-توپ، جای شما سبز

-آدم وقتی با دوست دخترش میره جایی مامانش ک بیاد پارازیت حساب میشه

ی چشمکی حواله پسرش کرد ک اونم پر رو پر رو خندید

مادر ب این روشنفکری نوبره والا


romangram.com | @romangram_com