#آغوش_تو_پارت_23



دستمو کشیدم و بهش توپیدم

-اگه دوست داشت اگه خاطرت رو میخواست عین میمون نمی.اومد تو پنجره.. اینجوری فرار نمیکرد... بفهم رها کسی ک عاشقت باشه با گل میاد خواستگاریت و.می شونتت سر سفره عقد ن اینکه دزدکی بیاد پیشت.. تو هنوز بچه ای نمی فهمی این پسرا چ موجودات کثیفی هستن.. من کشیدم.. دیدم.. اینا اصلا آدم نیستن... این بار رو میبخشم ولی ب خداوندی خدا بار دیگه فقط بفهمم دور و.برت می پلکه. یا باهاش برخوردی داشتی خودم با دستای خودم آتیشش میزنم... فک نکن این خونه مرد نداره هر غلطی خواستی میتونی بکنی... ن.. فاطی مرد این خونه است و روی تک تکتون غیرت داره.... پس حواست رو جمع کن ک پا کج نذاری

بی توجه ب اشک های جاری توی صورتش گوشیش رو ازش برداشتم و از اتاق اومدم بیرون...

نمی زارم مثل من گول بخوره... رها بچه است و ساده درست مثل اون موقع من...

ولی من از فرط تنهایی پناه بردم ب اون پسره ی لجن.. از سادگیم سو استفاده کرد ولی من دیگه نمیزارم ی فاطی دیگه متولد بشه... نمی زارم....

دوروز از حبس خونگی رها می گذشت و توی این دوروز اعتصاب کرده بود و لب ب غذا نمیزد هر چی میخواستم محل ندم کفری تر میشدم... آخر کار زد ب سرم....

اما درست لحظه آخر ی چیزی ب مغزم خطور کرد. منصرف شدم از توبیخ کردنش..

برگشتم پای سفره.

ساقی و.معصومه متعجب ب من چشم دوخته بودن..

-من عصر رو کنسل میکنم.. کدومتون می تونید جای من برید

-اولین باره کنسل میکنی کاریو خبریه؟

ساقی بود

-بگین می تونین برین یا نه

-من کار امروزم سبکه آدرس بده میرم

معصومه بود

-نوکرتم

خندید

-بیشتر از اینا عزیزی فقط بگوخبریه؟ جون معصومه نکنه شاهزاده سوار بر اسبت پیدا شده

پوزخند زدم

-ما ب خرش نیاز داریم خودش بره ب درک

جفتشون خندیدن

اینجوری ک تو از پسرا بدت میاد موندم این ابی چطور باهات تا کنه..

-ساقییی! خفه شو... اوکی

-ولی پسر خوبیه ها... خدایی از نظر قیافه ک ازت سره، خونواده هم ک داره،ننه اش هم ک خاطرت رو میخواد خودشم ک ک عاشق سینه چاکته.. سر کارم ک میره دیگه چی میخوای

ی قاچ پیازو پرت کردم توی سینه معصومه

-اینقدر خاطرش رو میخوای میفرستمش پی خودت.. خوشکل موشکل هم هستی بهش میای

-من ب عشق آبجیم خیانت نمیکنم..

تا شیرجه رفتم سمتش از دستم فرار کرد

-ولی آخر میشی زنش ببین کی بهت گفتم..

دخترا ک رفتن سر کارشون شال و.کلاه کردم رفتم پشت در اتاق رها

-رها بیا بیرون این پسره اومده دم دره

یعنی نمی دونید چجوری درو باز کرد پرید بیرون

از عکس العملش خندم گرفت و.لبمو گاز گرفتم

-کو

هولش دادم تو اتاق و مانتوش رو از روی چوب لباسی بر داشتم

-بپوش بریم

وا رفت

-دروغ گفتی

-بپوش گفتم

-من جایی نمیام

-رها بپوش تا سگ نشدم

با حرص مانتو رو ازم گرفت و پوشید

-چون بزرگترمی احترام میزارم فقط، فکر نکن ک میترسم ازت

-آفرین خوب کاری میکنی



هر دو حاضر و.آماده از خونه زدیم بیرون

تمام مدت رها با چشماش دنبال پسره می گشت

-اون اگه مرد بود می اومد با خودم حرف میزد... همین ک دیگه دنبالت نیومده یعنی اینکه کارش از ریگ گذشته قلوه سنگ تو کفششه ،اینجوری هم نگام نکن می دونی ک درست میگم

سکوت کرد و.سر ب زیر. شد....

رسیدیم ی وسط های شهر از خط واحد پیاده شدیم و جلوی سینما ایستادیم

کدومش رو دوست داری

نگام کرد


romangram.com | @romangram_com