#آغوش_تو_پارت_12
بعد ازخوردن بهترین بستنی عمرم با خنده و تعریف های مجید هر دو دست در دست هم از کوه بالا رفتیم.. زوج های زیادی دیده میشدن و من خوشحال بودم ک برای اولین بار ی زوج شدم
-مجید
نگام کرد
-بله
-الی کی میاد خیلی وقته رفته؟
-تو چیکار ب الی داری خودمو و خودتو عشقه
دوباره گر گرفتم و سر ب زیر شدم..
خندید و دستشو دور کمرم حلقه کرد... تا بالای کوه از زمین و.زمان برام. تعریف میکرد و.منم فقط با عشق تمام ب حرفاش گوش میکردم
دنج ترین جای ممکن رو پیدا کرد و دوتایی دم غروب نشستیم کنار. ت*خ*ت* ه سنگ...
گوشیش رو بیرون. آورد و.چندتا فیلم باحال و.خنده دار نشونم داد از خنده روده بر شدیم.... طوری ک تو ب*غ*لش وا رفتم و اشک می ریختم...
نگاش کردم
-کار مهمت چی بود
-میخواستم برای اولین بار باهم باشیم چی از این مهمتر
ازشدت خجالت سر ب زیر شدم
-باز خجالت کشید ن ب اون زبونت ک قبلا داشتی ن ب این خجالتت.. لب گزیدم
با گوشیش ی آهنگ پلی کرد و گذاشت حس خوبیه شادمهر عقیلی....
چ باب دلم بودم طوری ک زل زدم تو.چشماش
نگاهش ب غروب خورشید بود...
-مجید
نگام کرد
توی این یک ماه حس میکردم قدر یکسال بهش نزدیکتر شدم
-چیه
گوشه پیرهنش رو گرفتم
-تا حالا دوست دختر داشتی؟
تکیه زد ب ت*خ*ت* ه سنگ پشت سرمون
-چ فرقی میکنه
نگام کرد
-خودت چی؟
چند لحظه نگام کرد و.زد زیر خنده -معلومه ک ن چی می پرسم آخه گوشیش رواز روی زمین برداشت نگاش کرد ، لبخند زد بعد سرشو چرخوند سمت من
-میخوای ی چیز توپ رو.تجربه کنی
متعجب نگاش کردم
خندید و.منو کشید سمت خودش افتادم توی آغوشش سرمو بلند کردم و زل زدم تو چشماش
-ی کاری میکنم هیچ وقت امروز رو فراموش نکنی سرشو بهم نزدیک کرد و.ب*و*س* یدتم..
آتیش گرفتم.. نفسم برای ی لحظه بند اومد و.قلبم از حرکت ایستاد...
منو آروم از خودش جدا کرد
روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم سر ب زیر نشستم کنارش..
ی نفس عمیق کشید و.از سرجاش بلند شد
-پاشو بریم ک تا فرید نیومده برسونمت خونه
باشه ای تحویلش دادم و.سرمو برگردندم تا کیفی ک بهم داده بود رو بردارم اما نبود.. قلبم وایساد همه جا رو گشتم
!مجید.. مجید کیفی ک.بهم دادی نیست
-چییی؟
از سر جاش بلند شد با نور گوشیش همه جا رو گشت آخر کار هم کلافه دستمو گرفت و.از سرجام بلند کردم
-برات ی چیزی خریده بودم توی کیف بود میخواستم وقتی رفتی خونه بازش کنی... اااه
هزار بار خودمو لعنت کردم برای این کم حواسیم
-ببخشید
-مگه دستم ب اون دزد نامرد نرسه.. حسابش رو میرسم...
همینجور ک از گشتن منصرف شده بودیم دست در دست هم از کوه پایین می رفتیم
-حالا ک اون هدیه نصیبت نشد قول بده پنج شنبه ات واسه من باشه
نگاش کردم
-یعنی چی؟
-بریم ی جایی؟
-کجا
romangram.com | @romangram_com