#آغوش_تو_پارت_100
-چیه؟
-میشه یقه اتون اینقدر باز نباشه
خندیدم
-ب جای اینکه من روی تو غیرتی بشم تو غیرتی میشی
نگام کرد
-باشه چشم... فقط.باید خودت ببندی
گل.از گلش شکفت
دستاشو بالا آورد و دکمه ی آزاد لباسمو بست..
-ببین خاطرت چقدر عزیزه.... ک حتی عزیز خانم هم نتونست از پس این ی دکمه بر بیاد
گونه اش گل.انداخت
-ن زیاد بسته ن زیاد باز... ب یقه ی لباسم دست کشید
-الان خیلی خوبه
دستشو ب*و*س* یدم....
-چشم خانم کوچولو
-نجمه مادر... شام آماده است میخوای ب آقا عباس بگو بیاد شام بخورین
خندمو خوردم
-برو ک مادرت می ترسه بلایی سرت بیارم
لبشو جوید
-ببخشید... خب مادره..
-می دونم عزیزم.. برو ک دیگه واقعا دیر وقته... سلام منم ب بابات برسون...
درو باز کردم....
صورتش غم داشت..
-برو دختر خوب...
سوار موتور شدم...
براش دست تکون دادم و از.اونجا دور شدم....
دست گذاشتم روی دکمه ای ک بسته بود... هنوز گرمی دستش رو حس میکردم......
این اتفاق و این خواسته باعث شد ک همیشه اون یقه بسته باقی بمونه و دیگه کسی امیر عباس رو با اون قیافه قبل نبینه......
چند روزی در آرامش سپری شد تا اینکه مامان ب خونه احضارم کرد
رفتم...
بازم نصیحت و حرف از اینکه این خونواده زیادی مذهبی ان و.ب درد ما نمی خورن.. مشکلش با مال و منالشون نبود اینکه چجور می گشتن اذیتش میکرد... البته واسه بابا فقط.و.فقط ثروتش مهم بود و.بس...
-امیر ب خدا ی دختر خوب برات سراغ دارم... ماه.. خوشکل... بی خیال اون دختره بشو خودم برات سنگ تموم می ذارم
-مامان باز شروع کردی.. چند.بار باید بگم من دوسش دارم..
-اینا شور جونیه... فردا ک بچه دار شدین می فهمی زندگی یعنی چی.. نمی تونی ک بی خیال این همه ثروت بشی... پس تا دیر نشده ولش کن بره پی زندگیش
....-به ببین کی اینجاس... داش امیر بزرگ... چطور مطوری با نامزد جونت...
برگشتم امیر علی تیپ زده از پله ها اومد پایین باهام دست داد و.رو کرد سمت مادرم
-ولش کن مامان... من این دخترا رو می شناسم... دو روز دیگه ازش خسته میشه... وقتی آهی در بساط نداشته باشی عشق و عاشقی پرررر
اینو گفت و زد زیر خنده
-بد کبکت خروس میخونه ها چی شده؟ نگام کرد
-ی دختره ب تورم خورده هلووووو، میخوام برم بدزدمش
-این همه ازت کندن بست نیس...
-نوچ این ی مورد حوریه..... اول باید دلشو ب دست بیارم... چموشه ولی قلقش
دست خودمه..
-ن ب توی دختر باز ن ب این... کی میشه جفتتون آدم بشین....
مادرم اینو گفت و بلند شد رفت.
ی نفس عمیق کشیدم و.از سر جام بلند شدم..
با امیر علی رفتیم سمت حیاط
-کجا بیا برسونمت
-موتور دارم
سرشو چرخوند
-موتور؟
سوار شدم
-چیز عجیبیه؟؟
-ن... ولی... بی خیال اصلا... تو برو پی نامزدت منم دنبال مخ دزدی
romangram.com | @romangram_com