#زحل_پارت_57


_اا!!بزرگتره چند سال؟ پیره؟

_انگار هشت سال، آقای دکتر که حدود فکر کنم سی وچهارسال رو داره با این حساب زنش می گه حدودا چهل دیگه نمی شه دیگه."دوستش شاکی نگاش کرد و گفت":

_چی می گی؟! همین همین نیمکتو الآن ببر آزمایشگاه، حامله می کنند میارن

شنونده باتعجب گفت":

_این فامیل شوهرم یه حامل گیر آوردن،بچه اینا رفت تو شکم یکی دیگه بزرگ شد،اصطلاح پزشکی داره که من سردر نمیارم، از یکی شنیده بودم دکتر دنبال حامل هستش.

_حامل؟خوب...خوب پیدا می کنیم...کاری نداره که آشنای تو، آشنای من، هان...

هول زده به طرفشون نگاه کردم،حامل یعنی چی؟ چی کار باید کرد؟ دکتر کیه؟

از جا بلند شدم و رفتم طرفشون باتعجب نگام کردن،زحل نترس،نترس آروم باش حرف بزن یه نفسی کشیدم که به خودم مسلط بشم حتما پول،پای پول درمیونه!پولی که من می خوام

بی فکر وتصمیم یه هو گفتم:

_ببخشید،خانوما...من برحسب اتفاق حرفاتونو شنیدم...این حرفی که شما زدین گناه ومعصیت که نداره؟وای...وای ببخشید...من...من اتفاقی شنیدم یعنی نمی خواستم بشنوم ولی شنیدم

برق از چشم جفتشون رد شد باهم گفتن:

romangram.com | @romangram_com