#زحل_پارت_48

صالح_زحل بروخونه الآن می یام. "باحرص صالحونگاه کردم وگفتم":
_صالح دارم حرف می زنم این قدر نپر توحرفم.
حشمت با رضایت درحالی که دست به سینه می شد گفت:
_صالح بذار حرفشو بزنه بگو زحل خانم...
_این تراکتور رو اگر مفت بدن گرونه،اینو براش خریدین که هر روز خراب بشه بیاد بازم ازتون پول بگیره به چه حسابی...
صالح عصبانی وسرخ شده بود داد زد:
_زحل!مگه باتو نیستم...
بازومو گرفت ومنو از اونجا دور کرد و همون طور که منو می کشید باحرص می گفت:
_نتونستی جلوی زبونتو بگیری؟ نه؟
باحرص و دندون قروچه گفتم:
_نه چون داره سرت کلاه می ذازه وتو هم احمقی نمی فهمی!
صالح_زحل تو کار من دخالت نکن،دارم جوش میارما بد می بینی ها
_این که فقط زندگی تو نیست،زندگی منم هست تو داری منم نابود می کنی "صالح باصدای دورگه وعصبی تر محکم وتشری گفت:دارم جوش میارم.
_به درک،ولی بزار حقمونو بگیریم"دستمو کشید محکم تر منو گرفت و کشید طرف خودش و بازومو میون دستاش فشرد و منو برد توی خونه وباصدای خفه گفت:
_باور کن حشمت بره من تو روآدم می کنم،مگه نگفتم جلوی این مرتیکه نیا.
_حالا شد مرتیکه؟ببین صالح این ماشین از رده خارج شده، اوراقیه، سرتو گلاه گذاشته اساسی
صالح_تو،تو،کارمن،دخالت نکن زن!
_من نمی ذارم بدبخت بشیم...
صالح درخونه روبست داد زد،باز قرمز شده بود و صورتش برافروخته بود نعره زد:
_بتمرگ تو خونه،یه کمی خونه داری کن جای فضولی.
تا در روبست در وقفل کرد "چشمامو ریز کردم وبه درنگاه کردم و ناباور دست به کمر گفتم:در رو روی من قفل می کنی؟روی من؟این دیگه چه بختیه من دارم؟به درک،احمق بی شعور نفهم، بذار این قدر ازت سفته بگیره که تاخرخره بری تو قرض مگه منو میندازن زندان،خاک برسرت زحل دلت برای کی می سوزه این بی لیاقت؟ به جهنم بذار بسوزی،کسی که حرف زنشو گوش نده بدتر از ایناهم باید سرش بیاد،حیف من که اومدم باتوی دهاتی نفهم ازدواج کردم،خاک توسرم کنند که تو رو راه نجات خودم دیدم از اولم یه پسربچه ی سیزده ساله بودی که دست راست و چپتو نمی دونستی،این یارو خوب شناخته دت، کی از تو احمق تر این زمینو پیش این خونه ی فکستنی هم از چنگت درمیاره بعد میندازدت زندان،مثل روز روشنه...چقدر نفهمه خدا!همین طور حرص خوردم ونشستم پای دارقالی وبافتم،تموم حرص وجوشامو بافتم...
وقتی اومد خونه،حتی یه نگاهش نکردم.

romangram.com | @romangram_com