#زحل_پارت_41
_خیله خوب چرا این قدر عصبانی می شی اگر یه بار دیگه منو اون طوری دیدی حق داری حتی منو کتک بزنی،بیا آب بخور.
صالح که آرامش منو دید آروم شد و لیوان آبو ازم گرفت و گفت:
_راستی پول گرفتم،در تعجبم چرا این قدر آسوده بهم پول می ده!
_چه قدر داد؟
صالح_با خودش مشورت کردم گفتم : آقا حشمت شما خودتون کشاورزین از حال و روز من و این زمینم خبر دارین،من این زمینو چی کارش کنم؟گفت من بهت پول می دم برو تراکتور حالا شده دسته دوم در به داغون ولی یه طوری که راه بره بخر وبا کود و...این زمینو تقویت کن.
_حالا چه قدر داد؟
_بیست تومن
_بیست میلیون؟!!!
با همون حال تعجب پر از جذبه یه چیز تو مایه های عصبی بود گفتم:
_صالح این کاسه ای زیر نیم کاسه داره
این قدر هفت خط روزگار بودم که فوری فهمیدم که حشمتی که کف دستشو سوراخ کنیم یه قرون نمی افته الکی لطف نمی کنه اون جای نمی خوام که زیرش آب بره
_ازت چی خواسته؟
صالح باتعجب منو نگاه کرد و گفت:
_هیچی فقط ازم سفته...
_خاک برسرم چه قدر گرفت؟
صالح_چهل میلیون.
_چهل میلیون به خاطر بیست میلیون.
صالح_نه بابا،هفتاهم که قبلا...
_تو هفت میلیون قبلا برای چی گرفتی؟
صالح_همین طور خرد خرد شد هفت میلیون،پنج میلیون پول پیش این خونه رو ازش گرفتم پنج میلیون هم پول...
_توپنج میلیون پول این خونه فکستنی رو دادی اونم این جا تو ده.
صالح_رهن کامل کردم.
romangram.com | @romangram_com