#زحل_پارت_38

بیا فرض کن تموم زندگیم یه دست داشتم
من با یکی بودم که بودنش عذابم بود
اما تصورتو هرشب توی خوابم بود
نگو تقصیر منه که رفتم اتفاقم بود
طلعت_بگوبله.
گفتم،یه جوری که توجمع سکوت برقرار شد یه جوری تلخ که خونم تورگم یخ زدیه جوری که انگار...انگار قلبم بااین بله هزار تیکه شد...ودنیای من تغییر کرد،تغییر یعنی قسمتی ازمن برای همیشه مرد و ساکت شد وذهنم تصمیم گرفت از ازدواجم فقط تا همین جا به خاطر بسپره و تموم خاطراتو پاک کنه"این یکی از عملکردهای مغزه که خاطرات تلخو به مرور پاک می کنه"
دو سال بعد
_صالح همیشه همین طوری هستی نه می شه جلوی شوخیتو گرفت نه عصبانیتتو
صالح_زحل جان،حالم خوب نیست.
_گفتم اخم وتخمتو نیار خونه.
صالح_کجا ببرم،تو زنمی اگرهم درد نباشی برم سر تو دامن کی بذارم ودردمو بگم؟
_تو این دوسال زندگی با تو فقط از دردت گفتی،پول ندارم،قرض کردم،وقتم تموم شد،از کجا بیارم،محصولات خوب نیستن...نه حرف خوب می زنی،نه منو بیرون می بری،حتی خنده هاتم دیگر نمی بینم.آخه صالح خیرسرمون تازه عروس دومادیم...
صالح سرشو به تأکید تکون داد و گفت:
صالح_آره تو راست می گی،چشم دیگه غصه هامو به تو نمی گم،می رم به کوه و دشت می گم.این قدر خودم تنهاحرف می زنم قاطی کنم بزنم به سیم آخر
_چرا عصبی می شی،بیاآب بخور."از پارچ آب ریختم وبه سمتش گرفتم وگفت":
صالح_نمی خورم،می خوام حرص بخورم از دستم راحت بشی"بالحن دلجویانه تر گفتم":
_چرا حرف بیخود می زنی،می گم این قدر از صبح سرزمین کار می کنی وحرص می خوری میای خونه خوش باش بگو بخند.
_بگم بخندم،تو انگار نمی فهمی من چهارده میلیون پول قرض کردم هیچی به هیچی،هرسال این زمین بی برکت،بی برکت تر می شه.
_زمینو بفروش.
صالح_بفروشم؟بفروشم چه کنم؟
_نمی دونم بزنم به یه کاری.
صالح_این زمین محصول می داد،پر برکت بود.

romangram.com | @romangram_com