#زحل_پارت_18

باجیغ گفتم:
_منو گذاشته رفته. کو گوشی من؟... ببین اصلا یه زنگ زده؟... ساعت چنده؟ سهیلا ساعت چنده؟...
سهیلا باچشمای گریون منو نگاه کرد و سها گفت:
_مانی هزار بار از من پرسیده: "زحل کو؟". راه افتاده تو خیابونا دنبالت.
پوزخندی زدم و رومو برگردوندم و سها با مهربونی گفت:
_زحل؛... بردیا گفت صبر کن.
جیغ زدم و با گریه گفتم:
_بردیا دیگه نمیاد. بردیا از همه چی به خاطر خونواده اش می گذره.
سها_تو عجله کردی.
_که بشم دو ماهه، سه ماهه، بچه رو کورتاژ کنم؟... من الآن زحل دومو کشتم، نجاتش دادم.
سها_زحل تو حق نداشتی...
_صدات داره از جای گرم بلند می شه.
سها_ظهر شناسنامه ات اومد. نام و نشون محل زندگیت هم اومد...
یکه خورده به سها نگاه کردم. از کیفش یه بسته درآورد، ازش با عجله گرفتم وباز کردم...
شناسنامه ام و نشونی... بود.
سها_باید بری اون جا، یه خبری دادن.
سهیلا_الآن؟...
سها با تردید نگام کرد و گفتم:
_چه خبری؟
دلم روضه اش رو شروع کرد... نوای بد سر داد...
سها گفت:
_باشه. فردا می گم، تو استراحت کن.

romangram.com | @romangram_com