#زندگی_مهرسا_پارت_70
-دخترم مگه داری درخت میکاری.. توکه این جا یه دالان کندی ..
-خودتون گفتین چاله بکنم ..
-گفتم یه کوچولو خاک بردار.. با اون چاله ای که تو کندی این دو تا جعبه گل توش جا میشه که ..
-عه ..داشتیم مشتی .. حالا دیگه منودست میندازین ..
-پ ن پ بحث اجتماعی داریم ..
از شنیدن مکالماتشون خنده به لبش اومد. تو این چند سالی که مشتی پیشش بوده هیچ وقت این قدر باهاش صمیمی نبوده .. اما این دختر تو دو هفته بهش میگه مشتی جووووون ..
صبحانه اش رو خورد . میز رو جمع کرد .. سویچ و موبایلش رو برداشت از خونه بیرون رفت . تو مسیر بازهم صدای مهرسا و مشتی می اومد ..
-عه .. مشتی.. این و چرا این جا کاشتی ..
-خوب چی کار کنم پس ..
romangram.com | @romangram_com