#زندگی_مهرسا_پارت_64
-من کاری کردم که از من ناراحتین .. ؟؟
مشتی که انتظار هر کاری رو داشت غیر این مورد با تعجب گفت ..
-چی میگین خانوم ..چیزی شده ..
-الان دوهفته است وارد این خونه شدم .. از روز اول حس کردم دید خوبی نسبت به من ندارید .. گفتم شاید غریبه هستم این طوره .. اما با گذشت دوهفته هنوز تو نگاهتون یه جور تاسف یا بهتر بگم یه نوع سرزنش رو میبینم .. نمیدونم چرا .. میخواستم از خودتون بپرسم ..
-من چی بگم خانوم .؟؟
-با من راحت باش ..دوست ندارم این قدر بهم خانوم بگید ..
-راستش ..چی بگم .. نمیخوام نارحتتون کنم .. یا حتی بی احترامی .. اما .
-با من راحت باشین ..مطمئن باشید ناراحت نمیشم .
-من یه دختر اندازه خودتون دارم . چند سالی هست که ازدواج کرده .. حالا هم دو تا بچه داره .. پسرمم چند سال بعدش ازدواج کرده .. همسرم خیلی ساله که از بین رفته .. من تنها اون ها رو بزرگ کردم .. تو این مدت تمام وقت آقا برسام همه جا هوای من رو داشته .. هیچ وقت هیچ بدی ازشون ندیدم .. اما خوب .. راستش ..
romangram.com | @romangram_com