#زندگی_مهرسا_پارت_22
با یه ببخشد از جمع فاصله گرفت و به اتاقش رفت ..
پذیرایی در سکوت کامل بود .. همه ساکت بودند و باز هم تنها کسی که شوکه و بهت زده بود برسام بود . بقیه ها از رفتار مهرسا کم و بیش اطلاع داشتند و سر سختی اون بارها دیده بودند ..
اما تنها کسی که تا به حال هیچ بر خوردی نداشت فقط برسام بود .. سر سختی مهرسا رو تحسین کرد .. یه جورایی مثل خودش بود .. تحمل جمع حاضر توی سالن براش کمی سخت بود .. از جمع عذر خواهی کرد و از عمارت خارج شد .. وارد باغ شد .. به انتهای باغ رفت و روی نیمکتی نشست .. به اتفاقات گذشته فکر کرد .. نوه بزرگ خانواده رادان بود .. همه از اون انتظار داشتند .. تو دوران نوجوانی می بایست مثل یک مرد بالغ رفتار می کرد.. .. همیشه می بایست از سن خودش بزرگتر نشون می داد.. نتونسته بود جوونی کنه .. هیچ وقت نتونسته بود توی سن خودش لذت ببره ..
همیشه انتظارها بیجا بوده .. خارج از توان اون بوده .. به جای رسید که نتونست تحمل کنه .. بعد از دوره دبیرستان وارددانشگاه شد .
. ولی باز هم نتونسته بود کمی استقلال پیدا کنه .. مغز تجارت بود .. اما ساخت و ساز بیشتر دوست داشت .. معماری ساختمان انتخاب کرد .. بعد از اتمام دانشگاهش از کشور خارج شد به فرانسه رفت درسش رو ادامه داده بود .. دوره تکمیلی رو گزرونده بود .. به عنوان معمار برتر وارد ایران شده بود .. استقلال پیدا کرده بود .. اما دیگه مثل قبل نبود .. از زندگی فاصله گرفته بود ..
خودش رو میون دوست دخترهای رنگارنگش قایم کرده بود .. همه دوست دختر هاش تاریخ انقضا داشتند .. با هیچ دختری بیشتر از دو ماه نبوده
.اموال زیادی از طرف فرامرز قرار بهش برسه ..
اما در صورتی اون رو به اسمش می کنند که مهرسا رو به عقد خودش در بیاره .. با اون پول می تونه تو کارش موفق تر باشه .. میتونه طر ح هایی که تو ذهنش داره رو انجام بده .. طرح های مهم ساخت و ساز .. مجتمع ها .. ساختمان های اداری و مسکونی .. همه اون موفقیت ها رو در ازای اینده اش باید بده . همین الان کلی بدهی داره ... کار یک مجتمع رو انتخاب کرده .. وام کلونی قرار بود بگیره .. اما لحظه اخر بانک وام رو به کسی دیگه داده .. بعد از پرسو جو ها متوجه شده که حاج منصور اون مبلغ رو گرفته .. عصبانی بود به سراغش رفته بود تا دلیل کارش رو بدنه اما با پیشنهاد او مواجه شده ..
در صورت ازدواج او با مهرسا همه اون مبلغ و هم تمام ارث او از قبل بهش داده میشه .. پول زیادیه و به حدی قابل وسوسه هست که برسام جدی رو از تهران به اونجا بکشونه تا روی این پیشنهاد فکر کنه ..
romangram.com | @romangram_com