#ز_مثل_زندگی_پارت_53


ـ آهو ...

آهو يك لحظه حس كرد قلبش گر گرفت مطمئن نبود ولي حس كرد دامون طور خاصي او را صدا زده . برگشت و نگاهش كرد :

ـ بله ؟

ـ برام چي كادو خريديد ؟

اين بار لحنش خيلي عادي و شيطون بود حتي چشمانش برق ميزد و منتظر به لبان آهو چشم دوخته بود . توهم زده بود . سعي كرد سريع جواب بده و بره :

ـ بعداً خودت مي بيني .

دامون ايستاد و با تعجب به او كه به حالت دو از خانه خارج شد نگاه كرد بعد دستي به سيم هاي گيتار كشيد و رفت بيرون .

هواي بيرون برايش خنك تر بود آهو نفس عميقي كشيد و سمت صندلي ها رفت . نشست و بدون فكر خبر از دهانش پريد :

ـ دامون مي خواد گيتار بزنه .

چون رو به روي آنها ايستاده و هنوز ننشسته بود تقريباً در يك لحظه عكس العمل هاي همه شون رو از نظر گذراند . برقي كه در نگاه متين نشست برايش يه كم عجيب و غير عادي بود . عسل دست زد و گفت "چه خوب" گلابتون لبخندي زد و ترنم هم گفت "بگو بزنه ما منتظريم ها ."

آهو نشست و گفت : ميزنه ديگه چه عجله اي داري .

بعد پايان آهنگ دامون گيتار به دست پشت ميكروفون ايستاد . بعد مدتي كه صحنه ي رقص متفرق شد و همه نشستند دامون اعلام كرد كه مي خواد آهنگي كه روش كار كرده رو براي جمع بزنه . در پايان حرفش گفت :

ـ از استاد عزيزم آقاي پيرنيا ]با احترام به مرد مو جوگندمي اشاره كرد[ به خاطر كمكي كه كرد تو اين مدت كم پيشرفت خوبي داشته باشم و پسر گلشون ماني جان تشكر ويژه دارم .

صداي دست زدن اوج همهمه انداخت . آهو رو به گلابتون گفت :

ـ آخر فهميدم اينا كي هستن .

گلابتون لبخندي زد و گفت : حالا چرا گير دادي به اين پسره ؟

آهو با لحن شاكي اي گفت :

ـ واه گير ندادم كه . فقط كنجكاو بودم .

گلابتون سري تكان داد.

ترنم : شما دو تا چي از اول جشن پچ پچ مي كنيد ؟

آهو بعد مكثي به توجه به سوال ترنم آروم گفت :


romangram.com | @romangram_com