#ز_مثل_زندگی_پارت_52

متين : برنا ديگه كيه ؟

گلابتون : پسرداييمه .

و بعد نشون دادنش به متين با كنجكاوي شروع كرد به آن دو نگاه كردن . وقتي آهنگ تمام شد برنا با لبخند خيلي آرام سري براي عسل تكان داد و عسل با لبخندي كه سعي مي كرد خيلي مودبانه باشه دست ترنم را گرفت و نزد آنها برگشت و تا آخر جشن عسل سوژه شده و دستش مي انداختند .

مدتي گذشت كه آهو گفت : من ميرم گوشي مو يه كم چك كنم .

ـ بمون حالا كسي بهت زنگ نزده .

ـ خب مي رم يه سر ميزنم .

آهو بلند شد و سمت خونه ي خاله اش رفت . چون موقعي كه آماده ميشدند گوشي اش را آنجا گذاشته بود . به اتاق گلابتون رفت . گوشي شو چك كرد . پيامي نداشت . رفت كنار پنجره . پرده حرير را كمي عقب زد . به مهمان ها و هياهو نگاه كرد . چشمش به عطا افتاد كه از دور داشت چشم گلابتون را در مي آورد . خواست پرده رو بكشه كه همون پسر رو ديد كه از جايش بلند شده تا مسيري كه در ديدش بود بدرقه اش كرد . نفهميد كجا رفت . پرده را انداخت و از اتاق خارج شد كه ديد دامون گيتار به دست از طبقه ي بالا مياد . لبخندي زد و گفت :

ـ مي خواي گيتار بزني ؟

دامون سرش را بالا گرفت با ديدن او گفت :

ـ تو اينجايي ؟

آهو با لبخند گفت : آره اومده بودم يه سر به گوشيم بزنم .

ـ اوهوم .

ـ گيتار ميزني ؟

دامون لبخند شيطوني زد و گفت : آره بهتون افتخار ميدم .

آهو زد زير خنده و گفت : نه بابا ، گلاب مي گفت بلد نيستي بزني .

ـ بايد گوش گلاب رو بكشم . جلوي دوستاتون مي گفت ؟

آهو نگاهش از شيطنت برق زد بعد تك خنده اي كرد و گفت :

ـ برات مهمه ؟

دامون با بي قيدي شانه اي بالا انداخت و گفت : نه .

سري تكان داد و گفت : آره آره معلومه .

ـ وروجك برو وگرنه گوش تو رو هم مي كشم ها .

آهو ابرويي بالا انداخت و داشت مي رفت كه دامون صدايش كرد .

romangram.com | @romangram_com