#ز_مثل_زندگی_پارت_31
آهو از آن دسته آدم هايي بود كه وقتي سينما ميرفت بايد محو تماشاي فيلم مي شد و تا پايان فيلم كلمه اي هم حرف نمي زد . در عوض گلابتون حواسش به شروع فيلم نبود . هنوز از برخورد دست سجاد عصبي بود . دلش نمي خواست آدم هاي گرگ صفت به او نزديك شوند . اخم هايش غليظ تر شد رو به آهو گفت :
ـ مي دونستم جمع پسرونه س دامون رو هم مي گفتم بياد .
آهو حتي حرف او را نشنيد در عوض عطا كه كنارش نشسته بود شنيد و گفت :
ـ دامون كيه ؟
عسل دانه اي پاپ كرن از بسته اي دست عطا بود برداشت و جاي گلابتون جواب داد:
ـ داداششه .
عطا لبخندي زد و گفت : خب دفعه هاي بعدي حتماً بگيد بياد ، خوشحال ميشيم آشنا شيم .
گلابتون در دلش گفت "مطمئن باش دفعات بعد با شما ها پا نمي شم بيام"
عطا وقتي ديد گلابتون جوابش رو نمي ده او هم به فيلم زل زد . آهو همان طور كه محو تماشا بود دستش را سمت بسته در دست گلابتون مي برد و پاپ كرن مي خورد كه گلاب بسته را به سينه ي او چسباند و گفت :
ـ بگير خودت بخور .
آهو بي هيچ حرفي بسته را گرفت و مشغول تماشا شد . آن وسط كتايون حوصله ي فيلم ديدن نداشت دوست داشت با سجاد حرف هاي عاشقانه رد و بدل كند كه سجاد هم حواسش جاي ديگه اي پرت بود و كتايون از دستش عصبي شد كه يكي در ميون جواي هايي مي پراند . ترنم و متين هم بين فيلم درباره ي شخصيت هاي فيلم با هم پچ پج و اظهار نظر مي كردند . گلابتون هم كم كم افكارش را بند آورد و سعي كرد به فيلم تمركز كند كه بسته اي طرفش گرفته شد . برگشت و نگاه كرد . عطا بود.
ـ بفرماييد بخوريد .
يه دونه برداشت كه عطا تك خنده اي كرد و گفت : بيشتر برداريد الان عسل همه رو مي خوره .
گلابتون بدون اينكه نگاش كنه دستشو تكون داد و گفت : نه ممنون .
نيمه هاي فيلم پرحرفي ترنم و متين گل كرد آهو بدون اينكه چشم از فيلم برداره چندبار بهشون هشدار داد كه ساكت باشن . سجاد كه ديد بسته هاي پاپ كرن تقريباً خالي شده از جاش بلند شد و با لحن شوخ اما بي مزه اي گفت:
ـ بچه ها تا جايي كه شكم هاتون بياد جلو خوراكي هست .
و با ذوق بلند شد تا خوراكي ها رو پخش كنه . گلابتون كه خيلي تيز تر از اين حرفا بود از جاش بلند شد كه عطا گفت : كجا ؟
عسل هم همان سوال را تكرار كرد .
گلابتون : هيچي ميرم دستشويي زود بر مي گردم .
به نگاه وا رفته ي سجاد پوزخندي زد و سمت در سالن رفت .
romangram.com | @romangram_com