#ز_مثل_زندگی_پارت_30
آهو با تعجب پرسيد : خب چرا بهش نگفتيد ؟
متين : گلابتون گفت حوصله شو نداره .
گلابتون لبخند موذيانه اي زد و گفت : حقشه ، حتماً اگه مي فهميد خودش رو مي انداخت وسط ، اصلاً حوصله ادا هاشو ندارم .
با همين حرفا سمت سينما رفتند .
كه ديدند سجاد ، دوست پسر كتايون آنجا ايستاده . همه ايستادند و با معرفي كتايون با سجاد آشنا شدند . گلابتون زياد گرم نگرفت . از نگاه خيره و هيز سجاد خوشش نيومد . سجاد نه جذابيت داشت نه خوشتيپ بود . يه پسر لاغر قد بلند كه هيچ جذابيت و كشش مردانه اي نداشت . كت اسپورت تيره اي تنش داشت كه شايد تن فرد ديگري خوب مي نشست ولي اصلاً به او نمي آمد . با همه ي اين توصيفات كتايون دوستش داشت و متوجه نگاه هرز گرد او نسبت به گلابتون نمي شد . عاشق بود و كور .
طولي نكشيد كه عطا هم رسيد با سجاد دست داد و گفت :
ـ آقا سجاد بليط ها رو گرفتي ؟
ـ گرفتم .
بعد به ساعتش نگاه كرد و گفت : به موقع اومديد بايد شروع شده باشه . بريم .
با اين حرف همه راه افتادند . از پله ها رفتند بالا نگهبان با چراغ قوه جلوي در بود آنها وارد فضاي تاريك سينما شدند و صندلي هايي را در يك رديف كنار هم اشغال كردند .
كتايون نشست و صندلي انتهايي را براي نشستن سجاد نگه داشت و سجاد به آرزويش نرسيد كه نزديك به گلابتون بشينه . در عوض عطا آن دست گلابتون نشست و عسل هم كنارش . طرف ديگر گلابتون آهو و بين آهو و كتايون ، متين و ترنم نشسته بودند . تيتراژ فيلم در حال نمايش بود كه سجاد گفت : خوراكي چي شد ؟
ترنم : به كل يادمون رفت .
سجاد : مي خواهيد من برم بخرم ؟
عطا : قربون دستت برو .
سجاد سري تكان داد و بلند شد .
كتايون : زود بيايي ها .
سجاد خنديد و باشه گفت .
عطا : پاپ كرن يادت نره .
سجاد باشه ي بلندي گفت و رفت . بعد چند دقيقه با دست هاي پر برگشت . بسته ي خوراكي ها رو روي پاي كتايون گذاشت تا خودش پاپ كرن ها رو به بقيه بده . دو به دو پاپ كرن ها رو تقسيم مي كرد . براي آهو گلابتون هم برد اول گلابتون نمي خواست بگيره تا آهو بگيره ولي وقتي ديد آهو حواسش پي حرف با ترنم هست دستش را جلو برد و بسته را گرفت ولي از حس برخورد دست سجاد با دستش حالش به هم خورد . مخصوصاً كه فهميد برخورد دستش كاملاً عمدي بوده . با اخم نگاهي به سجاد انداخت كه در تاريكي چشمانش مثل چشمان گرگ برق مي انداخت . با تنفر رو گرداند . آخرين بسته را دست عطا داد و مجبوراً سمت كتايون رفت خواست بقيه ي خوراكي ها رو هم تقسيم كنه كه كتايون آستينش را كشيد و گفت :
ـ بشين همه رو كه با هم نمي خوريم ، بمون پاپ كرن تموم شه بعد . سجاد ناچاراً نشست و مشتي پاپ كرن برداشت . سر گرداند و نگاهي به گلابتون انداخت .
فيلم كم كم شروع مي شد كه آهو رو به ترنم گفت :
ـ ديگه هيچي نگو تا فيلم رو ببينيم .
romangram.com | @romangram_com