#ز_مثل_زندگی_پارت_19
ـ مونده تو ماشين برام ابراز احساسات مي كنه .
بعد اداي بهروز رو در آورد "من از شما خوشم مياد "
آهو يه دفعه شروع كرد به خنديدن . گلابتون ايستاد يك دستشو به كمر زد و گفت:
ـ به چي مي خندي ؟
آهو تا مي تونست خنديد و بعد گفت : آخه چرا آمپرت زده بالا ؟ خب بيچاره حرف بدي زده ؟
ـ معلومه كه حرف بدي زدي . اونم تو ماشين ، يه ذره شعور نداره ، اصلاً مگه فاميل نيست ؟ چه طور اين قدر گستاخ ...
آهو ميون حرفش پريد و گفت : بس كن ، فكر كردم الان چه حرف بدي بهت زده . خدايي چهرت خيلي جدي شده بود .
ـ ساكت شو آهو . بيخود ازش دفاع نكن ، اصلاً بلد نيست با يه خانوم چه طوري رفتار كنه .
آهو دستشو رو شونه ي او گذاشت و در حالي كه خنده در صدايش گره خورده بود گفت :
ـ بيا بريم سخت نگير .
سريع دست او را پس زد و گفت : تو هم كه اين چيزا رو نمي فهمي .
راه افتاد . آهو هم دنبال سرش و شروع كرد به حرف زدن :
ـ خب اگه رسمي ميومد يا يه جور ديگه حرفش رو مي زد قبول مي كردي؟
گلابتون زهرخندي زد و گفت :
ـ حرف من اينه نبايد اصلاً به خودش اجازه مي داد كه چنين گستاخي اي كنه .
ـ يعني قبولش نداري ؟
ـ حتي يه درصد .
ـ چرا جوون سالميه كه ، سيگار نمي كشه ، معتاد نيست ...
ـ نه تو رو خدا بياد باشه ، با اون شكم گنده ش .
آهو خنديد و گفت : ديگه اغراق نكن ، شكمش يه كوچولو جلوهه ، مي خواي برم بگم آبش كنه ؟ جون تو قبول مي كنه .
ـ ساكت شو آهو ، فقط شكمش نيست كه يه ذره جذابيت نداره .
romangram.com | @romangram_com