#ز_مثل_زندگی_پارت_112

***

ـ يعني ميري ؟

ـ آره امتحان رو كه دادم .

ـ خب دو زنگ ديگه مونده .

ـ مي دونم .

ـ نگفتي براي چي ميري ؟

ـ بگم پيش خودمون مي مونه ؟

آهو لبه ي باغچه حياط مدرسه نشست و گفت : معلومه .

گلابتون هم با دقت نشست و گفت : خونه رفتي سوتي ندي ها .

ـ باشه بگو .

ـ من دارم ميرم سر قرار .

آهو با چشم هاي گرد شده گفت : قرار ؟؟؟

هر چند خودش هم امروز قرار داشت و از او پنهون كرده بود ولي مي خواست تا زنگ آخر به گلابتون بگه .

ـ آره .

ـ با كي ؟

ـ آيدين رو يادته ؟

آهو چند ثانيه فكر كرد و گفت : اون پسره تو جشن ؟

ـ آره .

ـ تو با اون قرار گذاشتي ؟

ـ آره .

انگشتان قلمي شو در هم فرو كرد و گفت :

ـ ولي يه كم استرس دارم .

romangram.com | @romangram_com