#ز_مثل_زندگی_پارت_106

ـ يعني گلاب هم هست ؟

آهو لب برچيد و گفت :

ـ نه اون رفت . درسش رو خونده بود .

دامون با لبخند ضربه اي به نوك بيني او زد و گفت : اي دختر تنبل .

آهو سرش را بالا گرفت . چند ثانيه چشم تو چشم شدند بعد دامون نگاشو گرفت و به پاي او خيره شد .

ـ بزار ببينم شايد در رفته .

آهو پاشو عقب كشيد ولي از درد آخش بالا رفت .

ـ آااااااااخ ..... مگه تو دكتري ؟

ـ بزار ببينم پاتو ...

ـ اگه شكسته باشه چي ؟

ـ نه نشكسته ، يعني اميدوارم .

آهو گذاشت پاشو لمس كنه . دامون فشاري به ساق پايش آورد و گفت :

ـ هر جا رو فشار مي دم اگه درد داشت بگو .

آهو منتظر بود به ناحيه اي كه حس مي كرد حتماً شكسته يا در رفته برسه وقتي دستش خورد يه جيغ بلند كشيد كه دامون گوش هاشو گرفت و گفت :

ـ اي بابا آژير خطر ....

آهو از جيغ كشيدن دست برداشت و گفت : دست نزن پام شكسته .

دامون خنديد و گفت : نه بابا نشكسته ، ضرب ديده فقط ، چيزي نيست .

آهو كمي اخم كرد و گفت : از كي شما طبابت خوندي ؟

دامون كه زانو اش خسته شده بود كاملاً روي سراميك نشست و گفت :

ـ كمپرس كن خوب ميشه .

ـ مطمئني ؟

ـ آره ، اگر بعد اون درد داشتي ديگه برو دكتر .

romangram.com | @romangram_com