#یه_نفس_هوای_تو_پارت_96


- داشتی می گفتی.

نسیم:

- مثل این که مجوز گفتنم باطل شد.

چه عجب دیگه سؤال پیچمون نکرد. تکیه ام رو دادم به پشتی صندلی و سعی می کردم به آینه وسط نگاه نکنم عجب روزی بود. امروز هنوز جریان دوستی سحر با پوریا و پیشنهاد دوستی پوریا رو هضم نکرده بودم، که با تغییر رفتار رستگار و رادین مواجه شدم.

نسیم:

- نسترن هشتم اسفند تولدمه. می خوام جشن بگیرم تو هم دعوتی. از الان گفته باشم حق نداری بگی نه.

- باشه میام. یعنی دو هفته و نیم دیگه. آره؟

نسیم:

- آره ولی چون هشتم دوشنبه است من جمعه جشن می گیرم که همه بتونن بیان.

- آره جمعه خوبه میام... آخ نسیم دیدی داشت یادم می رفت منم قرار بود دعوتت کنم مامانم سفره نذر داره گفت تو و مامانتم دعوت کنم.

نسیم:

- باشه به مامان می گم حالا کی هست؟


romangram.com | @romangram_com