#یه_نفس_هوای_تو_پارت_90
- با هم درستش کنیم.
- لازم نکرده. خودم می تونم. این دفعه حواسم رو جمع می کنم.
تو دلم گفتم لیاقت احترام رو نداشتی... باز شده بودم نسترن قبل که باهاش خوب برخورد نمی کرد. خودشم حس کرده بود که با این کارش دوباره من باهاش بد می شم. ولی کاری از دستش برنمی اومد اونم جلو چهار جفت چشم که زل زده بودند به ما، یه نگاه غمگین بهم کرد، رفت سمت میز خودش و کلافه سرش رو گرفت بین دستاش.
نسیم:
- کمکت کنم.
- نه تا یک ساعت دیگه تموم می شه.
نسیم:
- نیم ساعت دیگه باید بریم بذار کمکت کنم یا بقیه اش رو بذار فردا.
- نه کمک می خوام، نه می ذارمش واسه فردا.
نسیم:
- کله شق!
سعی می کردم زودتر کارم رو تا پایان ساعت اداری تموم کنم. حالا که نیاز به زمان داشتم، عقربه ها، دوِ ماراتون گذاشته بودند و نیم ساعت مثل یک ثانیه برام گذشت.
romangram.com | @romangram_com