#یه_نفس_هوای_تو_پارت_89
خیلی آروم طوری که کسی نشنونه گفت:
- می شه نگام کنید؟
- کارِتون رو بفرمایید.
رستگار:
- حالا اشتباهی که شده اشکال نداره، نمی خواد تنهایی حساب کنید کمکتون می کنم.
دستش رو دراز کرد دفتر حساب شرکت مهرگستر رو برداره که دستم رو گذاشتم روی دفتر.
- نه اشتباه خودمه، خودم درستش می کنم.
با صدای آرومتر از قبل گفت:
- نسترن معذرت می خوام.
با شنیدن اسمم ناخواسته سرم رو بالا آوردم و به صورتش نگاه کردم. قیافه اش خیلی درهم بود. مثل آدمایی که منتظر قصاصن و انتظار بخشش ندارند... وقتی دید نگاش کردم گفت:
- ببخشید یه لحظه داغ کردم خب از صبح هر چی حساب می کردم هیچ کدوم از حسابا بهم نمی خورد. کلافه شده بودم برای همین صدام رفت بالا.
- باشه منم گفتم اشتباهم رو درست می کنم.
رستگار:
romangram.com | @romangram_com