#یه_نفس_هوای_تو_پارت_91

نسیم:

- جمع کن بریم.

- تا تموم نشه نمیام. تو برو به سلامت.

رستگاری:

- خانم صابر بقیه اش رو بذارید فردا.

- نمی خوام شما برید.

حالا که جز نسیم کسی تو اتاق نبود بی خجالت دفتر رو از زیر دستم کشید و گفت:

- بسه دیگه، من اشتباه کردم نباید سرتون داد می زدم. فردا جلو همه همکارا ازتون عذرخواهی می کنم... فقط خواهش می کنم این جوری رفتار نکن.

یه لحظه دلم براش سوخت، خب تو کار ما اشتباه پیش می اومد و حتی گاهی رئیس یا مسئولا با کارمندا تند برخورد می کردند ولی از عذرخواهی بعدش خبری نبود با این که از کارش ناراحت بودم ولی دلم نمی خواست غرورش رو جلو جمع بشکنه

- نیاز به عذرخواهی نیست باشه بقیه اش رو فردا انجام می دم.

وسایلم رو جمع کردم و با نسیم از شرکت خارج شدیم. خودش رو به ما رسوند و صدام کرد:

- خانم صابر.

ایستادم ببینم باز چی کارم داره.

romangram.com | @romangram_com