#یه_نفس_هوای_تو_پارت_73

- مرسی راه نزدیکه خودم می رم.

بی توجه به حرف من رفت در پارکینگ رو باز کرد و ماشین رو برد تو کوچه و منو صدا کرد.

- نسترن خانم منتظر شما هستما.

نسیم:

- برو می رسونتت.

- وای نسیم من همین جوری خجالت می کشم حالا باهاش تنها هم باشم.

نسیم هلم داد بیرون و گفت:

- نستـــرن!

- خب باشه بابا رفتم خداحافظ.

نسیم:

- به سلامت با داداشم شیطونی نکنیا.

پریدم سمتش که بزنمش ولی سریع در رو بست رفت تو، یکی زدم به در و بلند گفتم:

- فردا که می بینمت حسابت رو می رسم.

romangram.com | @romangram_com