#یه_نفس_هوای_تو_پارت_72


نسیم:

- بابا حالا مگه چی شده لخت نبودی که تاپ تنت بود. دو دقیقه هم رقصت رو دید تو مهمونی های ما بدتر از این رو دیده، تو در مقابلشون پوشیده ای بزرگش نکن.

- خب من تا حالا این جوری جلو کسی نبودم.

دیگه تا غروب تو اتاق موندیم و نسیم گفت به روی خودمم نیارم اتفاقی افتاده. این جوری بهتره، آماده شدم و اومدیم حیاط، داشتم با نسیم خداحافظی می کردم که با صدای رادین برگشتم طرفش. این کی اومده بود تو حیاط!

رادین:

- سلام.

سرم رو انداختم پایین و سلام کردم ولی همون لحظه نسیم یکی زد تو پهلوم و یه چشم غره بهم رفت که یعنی قرار شد به روی خودت نیاری.

- خداحافظیتون تموم شد، بریم؟

نسیم:

- کجا؟

- نسترن خانم رو برسونم، دیگه شب شد. یک ساعت اومدید حیاط دارید خداحافظی می کنید.

چه حواسش به ما بوده پسر پررو!


romangram.com | @romangram_com