#یه_نفس_هوای_تو_پارت_71
- مگه قرار نبود تا غروب نیاد، وای نسیم یعنی منو این جوری دید.
- بیا حالا بریم بالا توضیح می دم.
شال رو از دور کمرم باز کردم و پلیور رو هم تنم کردم و رفتیم بالا.
- خب بگو.
نسیم:
- می گه یکی از دوستاش حالش زیاد خوب نبوده اونا هم زود برگشتند. می خواست بره حموم بالا برای این که ما راحت باشیم و شاید بالا کار داشته باشیم اومد پایین فکر نمی کرد ما هم بریم سالن پایین و به قول خودش دیسکو راه بندازیم.
- وای پس رقص منو دید، خب چرا صدامون نکرد تا متوجه بشیم.
نسیم:
- بیچاره چند بار صدامون کرد ولی صدای آهنگ خیلی زیاد بود ما نشنیدیم فقط چند لحظه اومد جلو تا من متوجه ش بشم.
- من دیگه روم نمی شه تو چشمای داداشت نگاه کنم.
به شوخی گفت:
- نه بفرما تو چشمای داداشم نگاه کن.
- اذیت نکن منظورم اینه که...
romangram.com | @romangram_com