رمان یه نفس هوای تو

#یه_نفس_هوای_تو_پارت_7

- نسترن تلفن سحره.

- اومدم.

- سلام سحر جان خوبی؟

سحر:

- سلام عزیزم، کجایی؟ خانم دیگه سرکار می ری کمتر تحویل می گیری راستی اول زنگ زدم گوشیت چرا خاموشش کردی؟

اصلاً یادم نبود گوشیم رو روشن کنم... امروزم با خودم شرکت نبرده بودم...

- چرا عزیزم به یادت هستم فقط سرم شلوغ بود گوشیمم شارژش تموم شده من یادم رفت بزنم شارژ...

سحر:

- چرا صدات گرفته چی شده سرحال نیستی؟

- سرم درد می کنه چیزی نیست.

سحر:

- انشاا... زودتر خوب شی می خواستم بگم بیای خونه امون.

- نه عزیزم باشه واسه یه روز دیگه که حالم خوب باشه.

romangram.com | @romangram_com