#یه_نفس_هوای_تو_پارت_66


- نسیم تو هم ماشین داری؟

با این که آروم پرسیده بودم فرح جون سؤالم رو شنید و به جای نسیم خودش جواب داد:

- نه نداره از رانندگی می ترسه وگرنه باباش بهترین ماشین رو براش می خرید. نمی دونم، می دونی یا نه! باباش یه کارخونه کوچیک قطعات مکانیکی داره و...

بعدشم یک ساعت درباره پول و وضع خوبشون حرف زد. من فقط با یک لبخند مصنوعی به حرفاش گوش می دادم و سرم رو به نشونه فهمیدن تکون می دادم از لحن حرف زدنش خوشم نمی اومد یه حالت خاصی داشت.

آخرشم گفت:

- نسیم خیلی خاطر شما رو می خواد قبل دوستی با شما با آژانس یا تاکسی رفت و آمد می کرد ولی بعدش هر چی گفتم چرا با تاکسی نمیای می گفت؛ می خوام با دوستم باشم، دوستم براش سخته هر روز کرایه تاکسی بده.

نفهمیدم داشت ازم تعریف می کرد یا وضع پایین مالیمون رو به رخم می کشید. از دست نسیم ناراحت شدم که جوری به مادرش گفته که انگار ما فقیریم. نسیم دستش رو انداخت دور گردنم و با لحن هشداری به مادرش گفت:

- مامان، نسیم دوست عزیزمه.

فرح جون به لحن نسیم توجه ای نکرد و ادامه داد:

- خوب شد رادینم محل کارش عوض شد. الان خیالم از بابت نسیم راحت شد برای شما هم خوب شد نه؟

نسیم نذاشت جواب مادرش رو بدم و دستم رو گرفت و کشید سمت راه پله و رو به مادش گفت:

- می ریم اتاق من.


romangram.com | @romangram_com